کالبدگشاییلغتنامه دهخداکالبدگشایی . [ ب َ / ب ُ گ ُ ] (حامص مرکب ) شکافتن جسد مرده . از هم باز کردن اندام . و این آنگاه بود که خواهندعلت مرگ را معلوم سازند. رجوع به کالبدشکافی شود.
کالبدگشاییautopsyواژههای مصوب فرهنگستانمعاینه و بررسی بدن مرده ازطریق برش و آزمایش برای تعیین علت مرگ یا تعیین ماهیت تغییرات آسیبشناختی * مصوب فرهنگستان اول
دیرینکالبدگشاییpalaeoautopsyواژههای مصوب فرهنگستانتحلیل فنی بقایای اجساد انسانهای عصر باستان بهوسیلۀ انسانشناس جسمانی متخصص در دیرینآسیبشناسی
کالبدشکافیلغتنامه دهخداکالبدشکافی . [ب َ / ب ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) تشریح . شکافتن اندامهای آدمی تا بشناسند که هر عضوی از چه ترکیب و یا تشکیل یافته و در کجا قرار گرفته و چگونه بهم پیوسته است . رجوع به کالبدگشایی شود.
تشریحفرهنگ فارسی عمید۱. گشودن و آشکار ساختن چیزی.۲. بیان کردن و شرح دادن مطلب.۳. شرحهشرحه کردن؛ قطعهقطعه کردن؛ از هم جدا کردن.۴. (اسم) (پزشکی) علمی که دربارۀ ساختمان بدن و چگونگی اعضا و ارتباط آنها با هم بحث میکند؛ کالبدشناسی.۵. (اسم) (پزشکی) کالبدشکافی؛ کالبدگشایی.
غده ٔ صنوبریلغتنامه دهخداغده ٔ صنوبری . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ اپیفیز . این غده در کنار خلفی بطن سوم دماغ در روی قنات سیلویوس و روی تکمه های چهارگانه قرار گرفته است . در جوجه هائی که سن
دیرینکالبدگشاییpalaeoautopsyواژههای مصوب فرهنگستانتحلیل فنی بقایای اجساد انسانهای عصر باستان بهوسیلۀ انسانشناس جسمانی متخصص در دیرینآسیبشناسی