۱. تمام.
۲. [مقابلِ ناقص، جمع: کَمَلَة] بیعیبونقص.
۳. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن «متفاعلن متفاعلن متفاعلن».
۱. تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک
۲. بیعیب، بینقص
۳. پر
۴. خردمند، دانا، عالم، فاضل
۵. جاافتاده، مسن ≠ ناقص
آرسته، اسپور، بونده، رسا