کامپولغتنامه دهخداکامپو. [ پ ُ ] (اِخ ) یا کامبو و کانبو. شهر کوچکی است به حدود اسپانیا و قلعه ٔ موتا در این شهر بوده است . (الحلل السندسیه ).
کامولغتنامه دهخداکامو. (اِ) نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند. (شعوری ج 2 ص 256) : درخور ریش سفیدست چو شیخان کامووان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار. نظام قاری (دیوان البسه ص
کامولغتنامه دهخداکامو. (اِخ ) دهی است از دهستان جوشقان بخش مسیمه ٔشهرستان کاشان . واقع در 26 هزارگزی شمال خاور مسیمه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 1900 تن سکنه دارد از 29 رشته قنات با مز
قایمیلغتنامه دهخداقایمی . [ ی ِ ] (اِخ ) (قائمی ) صندل بن عبداﷲ مکنی به ابوالحسین و ملقب به مخلص مردی جلیل القدر است . وی از ابوالحسن احمدبن محمد یفور بزاز روایت کند و ابوالمعمر انصاری از وی روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
کامپورهلغتنامه دهخداکامپوره . [ رِ ] (اِ) نامی است که در اطراف رشت به وشات دانه دهند. رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود. (یادداشت مؤلف ).
کامپوزلغتنامه دهخداکامپوز. (نف مرکب ) کامجوی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به پوزیدن در لغت نامه و چاه پور در برهان شود.
کامپوفورمیولغتنامه دهخداکامپوفورمیو. [ پ ُ ف ُ ی ُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که صلح معروف به کامپوفورمیو بین فرانسه و اتریش در آنجا منعقد گردیده ودر ضمن آن بلژیک و جزایر ایونین به سال 1797 م . به فرانسه واگذار شده است .
سگ کامپورهلغتنامه دهخداسگ کامپوره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زالزالک وحشی سیاه . رجوع به ولیک شود. (یادداشت مؤلف ).
گوزولیلغتنامه دهخداگوزولی . [ گ ُ زُ ] (اِخ ) بنوزو (1428-1498 م .). نقاش ایتالیایی که در فلورانس متولد شد.از آثار اوست : ورود مجللانه ٔ سن تما داکن (موزه ٔ لوور)، ملتزمین رکاب پادشاهان مجوس (کلیسای مدیسی فلورانس ). وی یک بخش ا
کامپورهلغتنامه دهخداکامپوره . [ رِ ] (اِ) نامی است که در اطراف رشت به وشات دانه دهند. رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود. (یادداشت مؤلف ).
کامپوزلغتنامه دهخداکامپوز. (نف مرکب ) کامجوی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به پوزیدن در لغت نامه و چاه پور در برهان شود.
کامپوفورمیولغتنامه دهخداکامپوفورمیو. [ پ ُ ف ُ ی ُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که صلح معروف به کامپوفورمیو بین فرانسه و اتریش در آنجا منعقد گردیده ودر ضمن آن بلژیک و جزایر ایونین به سال 1797 م . به فرانسه واگذار شده است .