کامینهobject 2واژههای مصوب فرهنگستاندر نظریـۀ روانکاوی، فـرد یا شیء یا بخشی از بدن که میتواند وسیلۀ ارضای یک سائق باشد
مایهگذاری کامینهایobject cathexisواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی، صرف انرژی روانی بر روی موضوعهایی بیرون از خویشتن، مانند فردی دیگر یا هدف یا فکر یا هر نوع فعالیتی
مایهگذاری کامینهایobject cathexisواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی، صرف انرژی روانی بر روی موضوعهایی بیرون از خویشتن، مانند فردی دیگر یا هدف یا فکر یا هر نوع فعالیتی
نظریۀ روابط کامینهایobject relations theoryواژههای مصوب فرهنگستانهر نظریۀ روانکاوانهای که برای سازمانمندی و انگیزش شخصیت نقش محوریتری در پیوند با کامینه تبیین میکند
تامکمینهwhole-objectواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی، کلیت یک شخص که کامینۀ عشق باشد و نه فقط بخشی از بدن او
بازمایهگذاریrecathexisواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ روانکاوی، تلاش بیمار مبتلا به روانگسیختگی برای بازسازی و احیای جهانِ کامینهباخته (lost object world) و ایجاد مجدد ارتباط با واقعیت