کامیونلغتنامه دهخداکامیون . [ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) اتومبیل بزرگ بارکشی . این لفظ فرانسوی است . (فرهنگ نظام ).
کامونلغتنامه دهخداکامون . (اِ) زیره و یا گیاه آن . (ناظم الاطباء). کمون . معرب خامون . رجوع به کمون شود.
کامونلغتنامه دهخداکامون . (اِ) به هندی باقلای هندی است که به هندی کهلو نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || تخم رازیانه که در عربی شُمرَة گویند. (شعوری ج 2 ص 252).
قامونلغتنامه دهخداقامون . (اِخ ) (ساق یا جنوب ) موضعی است در جلعاد که یائیر در آنجا مدفون گشت . (داود 10: 5) (قاموس کتاب مقدس ص 683).
قَائِمُونَفرهنگ واژگان قرآنايستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم (عبارت"ﭐلَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ " به اين معني است که پاي شهادت خود مي ايستند و براي اداي گواهي هاي خود پايبند و متعهدند،هر جا کلمه قيام ذکر شود معناي معروف برخاستن به ذهن خطور ميکند که آن نيز به دو معنا است ، يکي ايستادن و يکي قبول تصدي يک عمل )
ایستگاه کامیونرانانtruck stopواژههای مصوب فرهنگستانغذاخوری در داخل یا در نزدیکی یک مجتمع خدمات بینراهی که در آن خدمات فنی ویژۀ کامیونها هم ارائه میشود و بهاینترتیب، رانندگان کامیون را به خود جذب میکند