کانیلغتنامه دهخداکانی . (اِخ ) ابوبکر... از شاعران متأخر عثمانی بود. شاعری قلندرمآب و لاابالی بشمار می رفت و سرانجام به فرقه ٔ مولوی پیوسته ومنزوی گشت و در سال 1206 درگذشت . دیوان مرتب و منشآت و هزلیات و لطایفی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
کانیلغتنامه دهخداکانی . (اِ) در کردی یعنی چشمه و در نام بسیاری از دهات مغرب ایران ظاهراً بهمین معنی است .
کانیلغتنامه دهخداکانی . (اِخ ) ابوبکر... از شاعران ترک و نثرنویسانی بود که سعی داشتند از نفوذ فارسی در تألیفات خود احتراز جویند و ادبیات ترک را از نفوذ کلمات بیگانه پاک گردانند (1712-1792 م .). (از اعلام المنجد).
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
کانی کچگینهلغتنامه دهخداکانی کچگینه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی باختر روانسه و هفت هزارگزی باختر راه اتومبیل رو روانسر به پاوه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 136 تن سکنه است . از
پیکانیلغتنامه دهخداپیکانی . [ پ َ / پ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پیکان . || نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. (آنندراج ). نوعی از لعل فیروزه .و آنرا لعل پیکانی و فیروزه ٔ پیکانی گویند. (برهان ). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت . (غیاث ) <span class="
قاآنیلغتنامه دهخداقاآنی . (اِخ ) میرزا حبیب اﷲ متخلص به قاآنی . در حدود 1222 هَ . ق . یعنی در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز متولد گردید. پدر او میرزا محمدعلی شاعر بودو گلشن تخلص داشت . اصل ایشان از ایل زنگنه بود که در عراق و فارس سکونت نمودند. وی در عهد جوانی
کانیرولغتنامه دهخداکانیرو. (اِ) دارویی است که آن را مازریون گویند و بجهت دفع استسقا بکار آید. (برهان ). مازریون و آن بیخ گیاهی است که مرض استسقا رانافع است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کانیسلغتنامه دهخداکانیس . (اِخ ) راهبی است از جمعیت فرانسیسکن . وی در فلسطین و شام اقامت کرد و تألیفی به اسپانیایی در قواعد و لغت عربی دارد. (1730-1759). (از اعلام المنجد).
کانیانلغتنامه دهخداکانیان . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 16 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو شگریازی . ناحیه ای است واقع در دامنه ٔ معتدل و دارای 317 تن سکنه . از چاه و چشمه مشروب میشود محصولاتش
کانهore mineral, ore 2واژههای مصوب فرهنگستانکانی یا کانیهای استخراجشدۀ معمولاً فلزی که ازلحاظ اقتصادی مورد توجه باشد؛ همچنین کانیهای فرعی سنگهای آذرین
کانی مرلغتنامه دهخداکانی مر. [ م َ ] (اِخ ) نام اصلی آن سالارآباد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به سالارآباد شود.
کانی زردلغتنامه دهخداکانی زرد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 34هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 27هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت . ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل ، سالم و دارای <span c
کانی زردلغتنامه دهخداکانی زرد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 18هزارگزی شمال باختری سردشت و 19هزارگزی باختر شوسه ٔ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی ،
کانی زرینهلغتنامه دهخداکانی زرینه . [ زَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 28هزارگزی شمال باختری سقز و 4هزارگزی باختر سونج . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 100</sp
کانی ژاژلغتنامه دهخداکانی ژاژ. (اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 19هزارگزی جنوب بانه ، و 3 هزارگزی مرز ایران و عراق . دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغراف
دکانیلغتنامه دهخدادکانی . [ دُک ْ کا نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دکان . || صاحب دکان . (اقرب الموارد).
دوستکانیلغتنامه دهخدادوستکانی . (حامص مرکب ) شراب خوری با معشوق و به یاد دوستان . (ناظم الاطباء). نخب . نخبة. (منتهی الارب ). شرب به شادی دوست . دوستگانی . نوشیدن شراب به یاد دوستان . شادی خوردن . و در تداول امروزه گویند: به سلامتی تو یا به سلامتی فلان که غایب است می نوشم . (یادداشت مؤلف ). || (
دوکانیلغتنامه دهخدادوکانی . [ دُ ] (اِ) استعمالی از دوکان به معنی مصطبه و ایوان و مهتابی : امیر از باغ به دوکانی رفت و به شراب بنشست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506). چون قدری پیش برفتم در پیش کوی در سرای بزرگ پادشاهانه پدید آمد چنانک از آن
دوکانیلغتنامه دهخدادوکانی . [ دُ ] (ص نسبی ) بازاری . (ناظم الاطباء). || محافظ دکان و صاحب دکان . (ناظم الاطباء).