کاهلیلغتنامه دهخداکاهلی . [ هَِ ] (حامص ) تن آسانی . (یادداشت مؤلف ). تنبلی . سستی . کاهل قدمی : نه از کاهلی بد نه از بددلی که از جنگ بددل کند کاهلی . فردوسی .اگر کاهلی پیشه گیرد دلیرنگردد ز آسایش وگاه سیر. <p class="author
خالد کاهلیلغتنامه دهخداخالد کاهلی . [ ل ِ دِ هَِ ] (اِخ ) بنابر حدیث محمدبن عبدالعزیز وی از ابی اسحاق از حارث از علی (ع ) روایت میکند که گفت : مثل مؤمنی که قرآن میخواند مثل اترج است که هم بو و هم طعمش نیکو است ، مثل مؤمنی که قرآن نمیخواند مثل خرما است که طعمش نیکو است ولی بی بو است ، مثل فاجری که
کاهلی کردنلغتنامه دهخداکاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ] (مص مرکب ) تن آسانی کردن . تنبلی کردن : ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام . ناصرخسرو.کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت . (تاریخ بیهقی ).
کاهلیةلغتنامه دهخداکاهلیة. [ هَِ لی ی َ ] (اِخ ) بطنی از اسد و آنها فرزندان کاهل بن اسد هستند. (صبح الاعشی ).
خالد کاهلیلغتنامه دهخداخالد کاهلی . [ ل ِ دِ هَِ ] (اِخ ) بنابر حدیث محمدبن عبدالعزیز وی از ابی اسحاق از حارث از علی (ع ) روایت میکند که گفت : مثل مؤمنی که قرآن میخواند مثل اترج است که هم بو و هم طعمش نیکو است ، مثل مؤمنی که قرآن نمیخواند مثل خرما است که طعمش نیکو است ولی بی بو است ، مثل فاجری که
کاهلی کردنلغتنامه دهخداکاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ] (مص مرکب ) تن آسانی کردن . تنبلی کردن : ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام . ناصرخسرو.کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت . (تاریخ بیهقی ).
تکاسلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنآسایی، تنپروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ≠ تلاش، جدیت، جهد ۲. کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ≠ جهد کردن، کوشیدن ۳. کسل شدن
کاهلی کردنلغتنامه دهخداکاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ] (مص مرکب ) تن آسانی کردن . تنبلی کردن : ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام . ناصرخسرو.کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت . (تاریخ بیهقی ).
کاهلیةلغتنامه دهخداکاهلیة. [ هَِ لی ی َ ] (اِخ ) بطنی از اسد و آنها فرزندان کاهل بن اسد هستند. (صبح الاعشی ).
خالد کاهلیلغتنامه دهخداخالد کاهلی . [ ل ِ دِ هَِ ] (اِخ ) بنابر حدیث محمدبن عبدالعزیز وی از ابی اسحاق از حارث از علی (ع ) روایت میکند که گفت : مثل مؤمنی که قرآن میخواند مثل اترج است که هم بو و هم طعمش نیکو است ، مثل مؤمنی که قرآن نمیخواند مثل خرما است که طعمش نیکو است ولی بی بو است ، مثل فاجری که