خواعلغتنامه دهخداخواع . [ خ ُ ] (ع مص ) بانگ کردن که از بینی باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) تحیر. ماندگی . سرگردانی . پریشانحالی . آشفتگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خواهلغتنامه دهخداخواه . [ خوا / خا ] (اِ) آرزو. مراد. میل . || عرض . درخواست . استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه . اعم از آنکه . (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن : خواه اسب وفا