کاچلغتنامه دهخداکاچ . (اِ) کاج . آبگینه را گویند و خشت و ظرف گلی را که بر زبر آن آبگینه ریخته باشند کاچی نامند. (جهانگیری ). شیشه ٔ صلایه کرده را نیز گویند که کاسه گران بر روی طبق و کاسه ٔ ناپخته مالند. (برهان ). || تارک سر و فرق سر را نیز گویند. (برهان ). در شرفنامه بمعنی سر آمده که اورا تا
کاچلغتنامه دهخداکاچ . (اِخ ) نام ناحیتی به هندوستان که از نهر جَکش مشروب گردد. (ماللهند بیرونی ص 131).
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
قاه قاهلغتنامه دهخداقاه قاه . (اِ صوت ) خندیدن به آواز بلند را گویند. (برهان ). قهقهه . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ) : زده خنده بر روی خواهندگان دهان زر از جودتو قاه قاه .کمال الدین اسماعیل .
کاچرهلغتنامه دهخداکاچره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) کاچیره . رجوع به کاچیره (کاجیره ) شود. کافشه . (ناظم الاطباء).
کاچیکلغتنامه دهخداکاچیک . (اِ) عصیده . خوش نرم . کوله . (زمخشری ). معجون و ریچاری که از عسل سازند و شیره ٔانگور و شیره ای که از مویز سازند. (ناظم الاطباء).
کاچرهلغتنامه دهخداکاچره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) کاچیره . رجوع به کاچیره (کاجیره ) شود. کافشه . (ناظم الاطباء).
کاچیکلغتنامه دهخداکاچیک . (اِ) عصیده . خوش نرم . کوله . (زمخشری ). معجون و ریچاری که از عسل سازند و شیره ٔانگور و شیره ای که از مویز سازند. (ناظم الاطباء).
اسکاچفرهنگ فارسی معین( اِ ) (اِ.) 1 - مأخوذ از اسکاچ برایت که نام تجاری یک نوع لیف ظرفشویی است برای شستن ظروف آشپزخانه . 2 - مأخوذ از نام اسکاچ که نام تجارتی نوعی چسب است . نوار چسب بی رنگ . 3 - نوعی ویسکی . 4 - پارچة چهارخانه : دامن اسکاچ .