کاکنهلغتنامه دهخداکاکنه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) معرب آن کاکنج است . (فهرست مخزن الادویه ) (ناظم الاطباء). رجوع به کاکنج در همین لغت نامه شود.
کاکنهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و خودرو، با برگهای بیضی، گلهای سفید، و میوهای سرخرنگ که برگ، پوست، و دانۀ آن مصرف دارویی دارد؛ کاکونه؛ عروس پسپرده؛ عروسک پشت پرده.
کاچکینهلغتنامه دهخداکاچکینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ)مرغی است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند.(شعوری ج 2 ص 257 الف ). رجوع به عکعک و عقعق شود.
کاکنیلغتنامه دهخداکاکنی . [ ک َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن احمدبن ابی اللیث صکاک کاکنی . از امام یوسف بن حیدربن لقمان خمیثنی حدیث شنید. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 22).
کاکنیلغتنامه دهخداکاکنی . [ ک َ ] (اِخ ) محمدبن محمد کاکنی وی پسر محمدبن علی بن احمد کاکنی بود. از امام یوسف بن حیدربن لقمان خمیثنی حدیث شنید. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 22).
عروسفرهنگ فارسی عمید۱. زنی که تازه ازدواج کرده.۲. زن نسبت به خانوادۀ شوهرش؛ زن پسر یا زن برادر.۳. (صفت) [مجاز] هر چیز بسیار زیبا؛ آراسته؛ خوب.⟨ عروس پس پرده: = کاکنه⟨ عروس چرخ: [مجاز] خورشید.⟨ عروس خاوری: [مجاز] = ⟨ عروس چرخ⟨ عروس روز: [مجاز] = ⟨ عروس چر
کاکنجلغتنامه دهخداکاکنج . [ ک َ / ک ِ / ک ُ ن َ ] (اِ) معرب کاکنه ٔ فارسی است و نزد عامه ٔ اهل فارس معروف به عروسک پس پرده و به شیرازی کچومن و به یونانی اوسفندنون و به سریانی خمری مرجا و به رومی اسقیدولیون و به عربی جوزالمزج و