کبریتلغتنامه دهخداکبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم تسمیة الشی ٔ باسم مادته ،
کبریتفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] چوبی که سر آن گوگرد دارد و با کشیدن به چیز دیگر مشتعل میشود.۲. [قدیمی] زر سرخ.۳. [قدیمی] یاقوت.۴. (شیمی) [قدیمی] گوگرد.⟨ کبریت احمر: [قدیمی]۱. گوگرد سرخ.۲. [مجاز] هرچیز کمیاب و نادر.
کبریتلغتنامه دهخداکبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) گوگرد.(برهان ) (دهار) (مفاتیح العلوم ) (مهذب الاسماء). گوگرد و این معرب است . (آنندراج ). گوگرد که به هندی گندیک گویند. (غیاث اللغات ). نَبخَة. (منتهی الارب ). ماده ٔ بسیط معدنی زردرنگ که در آب حل نمی شود و بدان آتش افروزند. (از اقرب الموارد). نوعی از س
کبردلغتنامه دهخداکبرد. [ ک َ ب ُ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی که در رزم کیخسرو با افراسیاب یکی از سرداران سپاه افرسیاب بود : سوی میسره شیر جنگی کبردابا کاردیده سواران گرد.فردوسی .
کبریت احمرلغتنامه دهخداکبریت احمر. [ ک ِ ت ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوگرد سرخ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و گوگرد سرخ بغایت کمیاب است (غیاث اللغات ). در کبریت احمر اقوال بسیار است ؛ انطاکی گفته که معدن ذهب (؟) و بغدادی گفته وادی النمل است و بعضی گفته اند جوهری است مصنوع غیر معدنی و ب
کبریت زدنلغتنامه دهخداکبریت زدن . [ ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن سرچوب آغشته به گوگرد به سنباده ٔ موضوع بر کناره ٔ قوطی کبریت و افروختن آن . (از یادداشت مؤلف ). کبریت کشیدن .
کبریت کشیدنلغتنامه دهخداکبریت کشیدن . [ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کبریت زدن . گیراندن چوب کبریت . مشتعل کردن یک دانه کبریت . رجوع به کبریت زدن شود. || شکل کبریت رسم و نقش کردن .
کبریتیلغتنامه دهخداکبریتی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبریت وگوگرد. (ناظم الاطباء). || نام رنگ زرد مانند کبریت . (آنندراج ). هر چیز که برنگ گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). گوگردی . (دزی ج 2 ص 438) : نور
کبریت احمرلغتنامه دهخداکبریت احمر. [ ک ِ ت ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوگرد سرخ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و گوگرد سرخ بغایت کمیاب است (غیاث اللغات ). در کبریت احمر اقوال بسیار است ؛ انطاکی گفته که معدن ذهب (؟) و بغدادی گفته وادی النمل است و بعضی گفته اند جوهری است مصنوع غیر معدنی و ب
کبریت زدنلغتنامه دهخداکبریت زدن . [ ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن سرچوب آغشته به گوگرد به سنباده ٔ موضوع بر کناره ٔ قوطی کبریت و افروختن آن . (از یادداشت مؤلف ). کبریت کشیدن .
کبریت کشیدنلغتنامه دهخداکبریت کشیدن . [ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کبریت زدن . گیراندن چوب کبریت . مشتعل کردن یک دانه کبریت . رجوع به کبریت زدن شود. || شکل کبریت رسم و نقش کردن .
کبریت الدخانلغتنامه دهخداکبریت الدخان . [ ک ِ تُدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
جاکبریتیلغتنامه دهخداجاکبریتی . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) جائی که کبریت در آن نهند. ظرف کبریت . قوطی کبریت .
کبریت احمرلغتنامه دهخداکبریت احمر. [ ک ِ ت ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوگرد سرخ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و گوگرد سرخ بغایت کمیاب است (غیاث اللغات ). در کبریت احمر اقوال بسیار است ؛ انطاکی گفته که معدن ذهب (؟) و بغدادی گفته وادی النمل است و بعضی گفته اند جوهری است مصنوع غیر معدنی و ب
کبریت زدنلغتنامه دهخداکبریت زدن . [ ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن سرچوب آغشته به گوگرد به سنباده ٔ موضوع بر کناره ٔ قوطی کبریت و افروختن آن . (از یادداشت مؤلف ). کبریت کشیدن .
کبریت کشیدنلغتنامه دهخداکبریت کشیدن . [ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کبریت زدن . گیراندن چوب کبریت . مشتعل کردن یک دانه کبریت . رجوع به کبریت زدن شود. || شکل کبریت رسم و نقش کردن .
کبریت الدخانلغتنامه دهخداکبریت الدخان . [ ک ِ تُدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
حجرالکبریتلغتنامه دهخداحجرالکبریت . [ ح َ ج َ رُل ْ ک ِ ] (ع ، اِ مرکب ) دمشقی گوید: حجر کان رطوبة دهنیة فجمد فاذا اصابه حرالنار ذابت و التصق باجسادالاحجار و مازجها فاذا تمکنت النار منه احترقت و احرقها معه و ان کان ذهباً او یاقوتاً. (نخبة الدهر ص 82).
ابرق الکبریتلغتنامه دهخداابرق الکبریت . [ اَ رَ قُل ْ ک ِ ] (اِخ ) نام موضعی که بدانجا جنگی میان قبائل عرب روی داده است .