کبودجامهلغتنامه دهخداکبودجامه . [ ک َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ کبود پوشد. ازرق پوش . کبود پوش . کبودپیرهن : چرخ کبودجامه بین ریخته اشکها ز رخ تا تو ز جرعه بر زمین جامه ٔ عید گستری . خاقانی .||
کبودجامهلغتنامه دهخداکبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب در ذکر ولایت مازندران آرد: «کبودجامه ولایتی است ، و اکنون چون جرجان خراب است . مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله ٔ بسیار می باشد و ولایتی عریض است . (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص <span class
کبودجامهلغتنامه دهخداکبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) رکن الدین اسپهبداز امرای مازندران بود و در هنگام حمله ٔ مغول و فرار سلطان محمد خوارزمشاه به گیلان و مازندران امرای آنجا همه مقدم او را گرامی داشتند جز همین اسپهبد کبودجامه که با مغولان بر ضد او یار شد و بیاری ایشان برممالک از دست رفته ٔ خود مسلط
کبودجامهلغتنامه دهخداکبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) شاه کبودجامه ، معاصر تکش خوارزمشاه بوده و شعر نیکو می گفته است ، و شاهد این معنی و این نام بیت اوست که گفته جامه ام را نام از سودای تو گشته کبودورنه نام جامه ٔ من اطلس و دیباستی . (آنندراج ).نصرت الدین ، معاص
کبودجامهلغتنامه دهخداکبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) نام طایفه و ایلی است در حوالی گرگان و استرآباد که تا نزدیکی خوارزم نشست داشته اند. (آنندراج ).
چرخ کبودجامهلغتنامه دهخداچرخ کبودجامه . [ چ َ خ ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . کنایه از سپهر نیلگون . چرخ صوفی جامه . چرخ ترساجامه . چرخ کبود. رجوع به چرخ کبود وچرخ ترساجامه و چرخ صوفی جامه و چرخ گندناگون شود.
کبودجامه شدنلغتنامه دهخداکبودجامه شدن . [ ک َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ به رنگ کبود پوشیدن . || مجازاً، سوکوار شدن . عزادار شدن : گیتی سیاه خانه شداز ظلمت وجودگردون کبودجامه شد از ماتم وفا.خاقانی .<
نصرةالدین کبودجامهلغتنامه دهخدانصرةالدین کبودجامه . [ ن ُ رَ تُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) امیر عشایر کبودجامه است که در اراضی میان استراباد و خوارزم ساکن بودند، وی به سال 600 هَ . ق . به دست سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه کشته شد. عوفی او را امیری شاعر و شعرشناس توصیف کرده
اصفهبد کبودجامهلغتنامه دهخدااصفهبد کبودجامه . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین محمدبن الحسین بن خرمیل یا نصرت ملک . معاصر سلطان محمد خوارزمشاه بود و در حدود 630 هَ . ق . نزد جنتمور رفت که والی خراسان و مازندران بود، قاآن
نظام الدین کبودجامهلغتنامه دهخدانظام الدین کبودجامه . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) (امیر...) استرابادی ، از شاعران قرن ششم و از امیران عهد سلطان تکش و حکمران فیروزکوه است ، گویند سلطان تکش کسی را به آوردن سر او فرستاد و او خود به دربار سلطان آمد و با این رباعی آتش غضب سلطان را فرونشاند:من خاک تو د
چرخ کبودجامهلغتنامه دهخداچرخ کبودجامه . [ چ َ خ ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . کنایه از سپهر نیلگون . چرخ صوفی جامه . چرخ ترساجامه . چرخ کبود. رجوع به چرخ کبود وچرخ ترساجامه و چرخ صوفی جامه و چرخ گندناگون شود.
کبودجامه شدنلغتنامه دهخداکبودجامه شدن . [ ک َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ به رنگ کبود پوشیدن . || مجازاً، سوکوار شدن . عزادار شدن : گیتی سیاه خانه شداز ظلمت وجودگردون کبودجامه شد از ماتم وفا.خاقانی .<
نصرةالدین کبودجامهلغتنامه دهخدانصرةالدین کبودجامه . [ ن ُ رَ تُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) امیر عشایر کبودجامه است که در اراضی میان استراباد و خوارزم ساکن بودند، وی به سال 600 هَ . ق . به دست سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه کشته شد. عوفی او را امیری شاعر و شعرشناس توصیف کرده
اصفهبد کبودجامهلغتنامه دهخدااصفهبد کبودجامه . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین محمدبن الحسین بن خرمیل یا نصرت ملک . معاصر سلطان محمد خوارزمشاه بود و در حدود 630 هَ . ق . نزد جنتمور رفت که والی خراسان و مازندران بود، قاآن
نظام الدین کبودجامهلغتنامه دهخدانظام الدین کبودجامه . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) (امیر...) استرابادی ، از شاعران قرن ششم و از امیران عهد سلطان تکش و حکمران فیروزکوه است ، گویند سلطان تکش کسی را به آوردن سر او فرستاد و او خود به دربار سلطان آمد و با این رباعی آتش غضب سلطان را فرونشاند:من خاک تو د
چرخ آبنوسیلغتنامه دهخداچرخ آبنوسی .[ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . فلک اول . چرخ ترساجامه . چرخ آبنوس . چرخ کبود. چرخ کبودجامه . رجوع به چرخ آبنوس و چرخ ترساجامه و چرخ کبودجامه شود.
کبودپیرهنلغتنامه دهخداکبودپیرهن . [ ک َ هََ ] (ص مرکب ) که پیراهن کبود دارد. نیلی پیراهن . || آنکه به علامت سوکواری پیراهن کبود پوشد. کبودجامه : ماهتان در صفر سیاه شده ست زان چو گردون کبودپیرهنید. خاقانی .رجوع به کبودجامه شود.
گلپاپگانلغتنامه دهخداگلپاپگان . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) قسمتی از کبودجامه . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 174 و 218 شود.
چرخ ترساجامهلغتنامه دهخداچرخ ترساجامه . [ چ َ خ ِ ت َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک اول باشد که فلک قمر است . (برهان ). کنایه از فلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). فلک قمر. (ناظم الاطباء). چرخ کبود و چرخ گندناگون . (آنندراج ). چرخ کبودجامه . چرخ
بالنده کوهلغتنامه دهخدابالنده کوه . [ ل َ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی در سر راه فریم به گلپایگان (یا گوشواره از نواحی کبودجامه ) و مازندران . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 130 بخش انگلیسی و ترجمه ٔ آن ص <span class="hl" dir="
کبودجامه شدنلغتنامه دهخداکبودجامه شدن . [ ک َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ به رنگ کبود پوشیدن . || مجازاً، سوکوار شدن . عزادار شدن : گیتی سیاه خانه شداز ظلمت وجودگردون کبودجامه شد از ماتم وفا.خاقانی .<
چرخ کبودجامهلغتنامه دهخداچرخ کبودجامه . [ چ َ خ ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . کنایه از سپهر نیلگون . چرخ صوفی جامه . چرخ ترساجامه . چرخ کبود. رجوع به چرخ کبود وچرخ ترساجامه و چرخ صوفی جامه و چرخ گندناگون شود.
نصرةالدین کبودجامهلغتنامه دهخدانصرةالدین کبودجامه . [ ن ُ رَ تُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) امیر عشایر کبودجامه است که در اراضی میان استراباد و خوارزم ساکن بودند، وی به سال 600 هَ . ق . به دست سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه کشته شد. عوفی او را امیری شاعر و شعرشناس توصیف کرده
نظام الدین کبودجامهلغتنامه دهخدانظام الدین کبودجامه . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) (امیر...) استرابادی ، از شاعران قرن ششم و از امیران عهد سلطان تکش و حکمران فیروزکوه است ، گویند سلطان تکش کسی را به آوردن سر او فرستاد و او خود به دربار سلطان آمد و با این رباعی آتش غضب سلطان را فرونشاند:من خاک تو د
اصفهبد کبودجامهلغتنامه دهخدااصفهبد کبودجامه . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین محمدبن الحسین بن خرمیل یا نصرت ملک . معاصر سلطان محمد خوارزمشاه بود و در حدود 630 هَ . ق . نزد جنتمور رفت که والی خراسان و مازندران بود، قاآن