کبچلغتنامه دهخداکبچ . [ ک َ ] (ص ) احمق . || معجب . خویشتن ستای . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : همه با حیزان حیز و همه با کبچان کبچ همه با دزدان دزد و همه با شنگان شنگ . قریعالدهر.|| (اِ) کیچ . بهره . تفرقه : کبچ کبچ . رجوع به کبچ کبچ ش