کبیتالغتنامه دهخداکبیتا. [ ک ُ ب َ ] (اِ) حلوایی باشد که از مغز بادام و پسته و گردکان و کنجد و امثال آن پزند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حلوای مغزی . (از برهان ) (از ناظم الاطباء). ناطفه . (از برهان ). ناطف . (از آنندراج ) (از فرهنگ اسدی ). معرب آن قبیطا باشد. (برهان ). قبیط. (تاج
کبیتالغتنامه دهخداکبیتا. [ ک ُ ب َ ] (اِ) طعامی است که از خمیر آرد گندم سازند و خورند و به عربی قطائف گویند، و آن رشته ٔ قطائف نیست چه به عربی رشته ٔ قطائف را کنافه می خوانند. (برهان ). طعامی که از خمیر آرد گندم سازند و به تازی قطائف نامند. (ناظم الاطباء).
کبتالغتنامه دهخداکبتا. [ ک َ ب ِ ] (اِ) نوعی از حلوا که کبیتا نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کبیتا شود.
قبیطاءلغتنامه دهخداقبیطاء. [ ق ُ ب َ ] (معرب ، اِ) شکرینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قباط و قبیط و قبیطی و قبیده و قبیته شود.
قبطیلغتنامه دهخداقبطی . [ ق ِ طی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبط و آن دودمانی بوده اند در مصر قدیم . (سمعانی ). رجوع به قبط شود.
قبطیلغتنامه دهخداقبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابورافع. مولای رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم . در نام او اختلاف است . گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است . (سمعانی ).
قبطیلغتنامه دهخداقبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) زیادبن عبیداﷲ حمیری از محدثان است . وی از رویفعبن ثابت روایت دارد. (سمعانی ).
کبتالغتنامه دهخداکبتا. [ ک َ ب ِ ] (اِ) نوعی از حلوا که کبیتا نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کبیتا شود.
بیلقانیلغتنامه دهخدابیلقانی . [ ب َ ل َ ] (ص نسبی ) به زبان آذری . (صحاح الفرس ). کبیتا. ناطف . شکرینه . نوعی حلوا که مخصوص شهر بیلقان است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ناطف شود.
کبیتهلغتنامه دهخداکبیته . [ ک ُ ب َ ت َ ] (اِ) حلوای مغزی . (از برهان ). حلوائی است که از مغز بادام و پسته و گردکان و کنجد و امثال آن پزند. (آنندراج ). قبیطه (معرب ). قبیط (معرب ). قبیده (در تداول عامه ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناطف . (آنندراج ) : گرم کردم تخته
ناطفلغتنامه دهخداناطف . [ طِ ] (ع اِ) شکرینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی حلوا که به فارسی شکرینه گویند. (ناظم الاطباء). نوعی حلواست که قبیطی نامیده می شود. (از معجم متن اللغة). نام عام بسیاری از حلواهاست از آن جمله است شکرپنیر و حلواسورون و حلوای مغزیات . (فرهنگ نظام ). کبیتا. (فرهنگ اس
طیانلغتنامه دهخداطیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان به گفتار شعر نیالود، و چون