کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم ک
کثابلغتنامه دهخداکثاب . [ ک ُ] (ع ص ، اِ) بسیار. (منتهی الارب ). کثیر. (از اقرب الموارد). هر چیز بسیار فراهم آمده . (ناظم الاطباء).
کتائبلغتنامه دهخداکتائب . [ ک َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ کتیبه که به معنای لشکر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ کتیبه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم ، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ ک ِ ] (ع مص ) کَتب . کِتابَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). کِتبَة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نبشتن و یقال کتبت بالقلم . (از منتهی الارب ). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی ، مانند خط. (اقرب الموارد). || فرمان راندن . کتب علیه کذا؛ فرمان داد و حکم کرد بر
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ ک ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاتب . نویسندگان و دانایان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و اگر اندر اشارتی دینی یا اندر عبارتی تأویل لفظی یا نکته ای یابد که آن میان فضلاء نام آور دنیاوی ، از ادبا و شعرا و کتاب ، معروف نیست . (جامعالحکمتین ، از
کتابدانلغتنامه دهخداکتابدان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) جای کتاب . جاکتابی . قمطر. قمطرة. (منتهی الارب ). محفظه ٔ کتاب . تپنگوی کتاب . قفسه ٔ کتاب . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) داننده ٔ کتاب . آشنا به کتاب . || مقابل کتاب خوان . (یادداشت مؤلف ).
نامه خوانلغتنامه دهخدانامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ نامه . آنکه نامه را میخواند. || آنکه نامه ٔ اعمال خواند : چو فردا نامه خوانان نامه خوانندمو در کف نامه سر در پیش دیرم .<
ارباب(کارکنان )گویش تهرانینوکر، کلفت، ندیم، ندیمه، باغبان، دربان، مهتر، کالسکهچی، زیندار، آشپز، آبدار، فراش، کنیز، غلام، دده، لله، دایه، چراغچی، انباردار، لباسدار، کتابخوان، امین حضور، امین خلوت، نسقچی(شکنجهگر)، فانوس کش، رکابدار، مباشر/پیشکار
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم ک
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ ک ِ ] (ع مص ) کَتب . کِتابَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). کِتبَة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نبشتن و یقال کتبت بالقلم . (از منتهی الارب ). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی ، مانند خط. (اقرب الموارد). || فرمان راندن . کتب علیه کذا؛ فرمان داد و حکم کرد بر
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ ک ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاتب . نویسندگان و دانایان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و اگر اندر اشارتی دینی یا اندر عبارتی تأویل لفظی یا نکته ای یابد که آن میان فضلاء نام آور دنیاوی ، از ادبا و شعرا و کتاب ، معروف نیست . (جامعالحکمتین ، از
کتابدیکشنری عربی به فارسیفصل ياقسمتي از کتاب , مجلد , دفتر , کتاب , درکتاب يادفتر ثبت کردن , رزرو کردن , توقيف کردن , نامه رسمي , نطق , سخنراني , فصاحت و بلا غت , خطابه , سخن , حرف , گفتار , صحبت , گويايي , قوه ناطقه
کتابفرهنگ فارسی عمید۱. نوشته.۲. اوراق چاپشدۀ جلدشده.۳. [قدیمی، مجاز] قرآن.۴. [قدیمی] نامه.⟨ کتاب مقدس: کتابی مشتمل بر عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) و کتابهای دیگر از پیامبران بنیاسرائیل.
حساب و کتابلغتنامه دهخداحساب و کتاب . [ ح ِ ب ُ ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به حساب کتاب شود: حساب و کتابی در میان نیست ؛ یعنی سازمان نامرتب و مشوش است .
تاج الکتابلغتنامه دهخداتاج الکتاب . [ جُل ْ ک ُت ْ تا ] (اِخ ) سرخسی رجوع به تاج الکتاب ظهیرالدین سرخسی شود.
تاج الکتابلغتنامه دهخداتاج الکتاب .[ جُل ْ ک ُت تا ] (اِخ ) (سید...) ظهیرالدین سرخسی . عوفی در ترجمه ٔ احوال وی آرد: السید الاجل ظهیرالدین تاج الکتاب السرخسی رحمةاﷲ علیه . کان سیادت و جان سعادت بر آسمان علوم ماه تابان و بر فلک علو خورشید رخشان مدتها دیوان انشاء سلطان شهید برسم او بود منشآت او مقبول
چهارکتابلغتنامه دهخداچهارکتاب . [ چ َ ک ِ ] (اِخ ) چهار کتاب آسمانی : تورات موسی ، زبور داود، انجیل عیسی و قرآن محمد (ص ). (تاریخ بلعمی چ فرهنگ ج 1 ص 107). و بعضی صحف ابراهیم را (به جای زبور داود) در این زمره به شمار آورند.
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم ک