کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک َ ] (ع مص ) پنهان داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). کِتمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : <br
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک َ ت َ / ک َ ] (ع اِ) گیاهی است که وسمه نامندش به حنا آمیخته یا بدون آن خضاب کنند موی را و رنگش دیر ماند و چون بیخ آن بجوشانند سیاهی نوشتن شود. (منتهی الارب ) . کِتمان . (اقرب الموارد). کُتمان . (منتهی الارب ). وسمه را گویند و آن برگ
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک ُ ] (ع اِ) برگ نیل . کَتَم . (منتهی الارب ). برگ نیل و وسمه . (ناظم الاطباء). رجوع به کَتَم شود. || (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ).
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ کَتوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کتوم شود.
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ] (اِخ ) بعضی را گمان همان است که قبرس باشد و برخی بر آنند که جزایر و سواحلی است که در طرف غربی فلسطین واقع است . (قاموس کتاب مقدس ). این کلمه در تاریخ ایران باستان بنقل ازکتاب حزقیال باب 27 اینگونه آمده است : «اما تو ای پسر انسان ..
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (اِ) خیک و مشکی را گویند که آب از او مطلقاً تراوش نکند. (برهان ). مشکی که آب از آن بهیچوجه تراوش نکند. (ناظم الاطباء). مشکی که آب از آن تراوش کند. (آنندراج ). مشک وخیکی که آب از دهانش تراوش کند. (فرهنگ جهانگیری ) . رجوع به ماده ٔ ذیل شود.
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (ع ص ) کمان از چوب ناشکافته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کمان سوفار ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتر که وقت برنشست بانگ نکند یا عام است . جمل کتیم . (منتهی الارب ). شتر که بانگ نکند. جمل کتیم . (اقرب الموارد). شتر
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (ع ص ) مکتوم . پوشیده . پنهان : خنده ها در گریه پنهان و کتیم گنج در ویرانه ها جوای کلیم . مولوی .بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ده درم سنگ است یک در یتیم .مولوی .
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ک َ ] (اِ) شوره زمین . (از برهان ) (ناظم الاطباء). زمین بی ثمر. (ناظم الاطباء). کتیر. رجوع به کتیر شود.
کتمارهلغتنامه دهخداکتماره . [ ک َ رَ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . پسر قارن : سوی راست جای فریبرز بودبه کتماره ٔ قارنان داد زود.فردوسی (شاهنامه ٔچ بروخیم ج 5 ص 1228).
کتمانلغتنامه دهخداکتمان . [ ک ِ ] (ع مص ) پنهان شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || پنهان داشتن . (از منتهی الارب ). پنهان کردن . (آنندراج ). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز.(دهار) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن گواهی و جز آن .(غیاث
کتمانلغتنامه دهخداکتمان . [ ک ُ / ک ِ] (ع اِ) گیاه وسمه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . رجوع به کَتَم شود. || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). ابومنصور گفت نام بلدی است از بلاد قیس . (معجم البلدان ). || کوهی است . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). ابوز
کتمبرلغتنامه دهخداکتمبر. [ ک َ ت َ ب َ ] (ص ) کتنبر. کتنبل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کتنبل شود.
کتمةلغتنامه دهخداکتمة. [ ک َ م َ] (ع اِ) سخن . کُتم . یقال ما راجعته کتمة؛ ای کلمة.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کتم شود.
نهانداشتلغتنامه دهخدانهانداشت . [ ن ِ / ن َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کتمه . (منتهی الارب ). کتم . کتمان .
نهانفرهنگ مترادف و متضادباطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته ≠ آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا
استکتاملغتنامه دهخدااستکتام . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) پوشیده خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). نهان داشتن خواستن . (منتهی الارب ). پوشیدن خواستن . (زوزنی ).- استکتام کردن ؛ کتم کردن . پوشیدن خواستن .
کتم بستهلغتنامه دهخداکتم بسته . [ ک ُ ت ُ ب َ ت َ ] (اِخ ) کوهی است از سلسله ٔ کوههای البرز که یکی از شعب رودخانه ٔ لار از آن سرچشمه گیرد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 67).
کتم کردنلغتنامه دهخداکتم کردن . [ ک َ ک َ ] (مص مرکب ) پوشیدن راز. (ناظم الاطباء). مکتوم کردن . کتمان کردن . تلبیس کردن . ملتبس کردن . استکتام . (یادداشت مؤلف ).- کتم شهادت کردن ؛ امتناع از گواهی دادن . (ناظم الاطباء).
کتمارهلغتنامه دهخداکتماره . [ ک َ رَ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . پسر قارن : سوی راست جای فریبرز بودبه کتماره ٔ قارنان داد زود.فردوسی (شاهنامه ٔچ بروخیم ج 5 ص 1228).
کتمان کردنلغتنامه دهخداکتمان کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان کردن . نهان داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). پوشیدن . نهان کردن . کتم کردن : آنگه باشد که ایشان آرزو کنند که با زمین هموار شدندی و این کتمان نکردندی . (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ).
کتمانلغتنامه دهخداکتمان . [ ک ِ ] (ع مص ) پنهان شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || پنهان داشتن . (از منتهی الارب ). پنهان کردن . (آنندراج ). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز.(دهار) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن گواهی و جز آن .(غیاث
حب الکتملغتنامه دهخداحب الکتم . [ ح َب ْ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) حب اللیم . فلفل القرود. رجوع به فلفل القرود شود.
مکتملغتنامه دهخدامکتم . [ م ُ ک َت ْ ت َ ] (ع ص )حدیث مکتم ؛ سخن نیک پوشیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سر مکتم ؛ رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده . (آنندراج ) : همچو جان و چون پری پنهانست اودر مکتم پرده ٔ ایوانست او.<p clas
اکتملغتنامه دهخدااکتم . [ اَ ت َ ] (ع ص ) مرد بزرگ شکم . || مرد سیرشکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ن تف ) پنهان دارنده تر: املک الناس لنفسه اکتمهم لسره . || سرّ پوشیده تر. (از یادداشت مؤلف ).
تکتملغتنامه دهخداتکتم . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) نام چاه زمزم . || نام زنی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).