کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ] (اِخ ) بعضی را گمان همان است که قبرس باشد و برخی بر آنند که جزایر و سواحلی است که در طرف غربی فلسطین واقع است . (قاموس کتاب مقدس ). این کلمه در تاریخ ایران باستان بنقل ازکتاب حزقیال باب 27 اینگونه آمده است : «اما تو ای پسر انسان ..
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (اِ) خیک و مشکی را گویند که آب از او مطلقاً تراوش نکند. (برهان ). مشکی که آب از آن بهیچوجه تراوش نکند. (ناظم الاطباء). مشکی که آب از آن تراوش کند. (آنندراج ). مشک وخیکی که آب از دهانش تراوش کند. (فرهنگ جهانگیری ) . رجوع به ماده ٔ ذیل شود.
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (ع ص ) کمان از چوب ناشکافته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کمان سوفار ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتر که وقت برنشست بانگ نکند یا عام است . جمل کتیم . (منتهی الارب ). شتر که بانگ نکند. جمل کتیم . (اقرب الموارد). شتر
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (ع ص ) مکتوم . پوشیده . پنهان : خنده ها در گریه پنهان و کتیم گنج در ویرانه ها جوای کلیم . مولوی .بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ده درم سنگ است یک در یتیم .مولوی .
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ک َ ] (اِ) شوره زمین . (از برهان ) (ناظم الاطباء). زمین بی ثمر. (ناظم الاطباء). کتیر. رجوع به کتیر شود.
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک َ ] (ع مص ) پنهان داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). کِتمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : <br
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک َ ت َ / ک َ ] (ع اِ) گیاهی است که وسمه نامندش به حنا آمیخته یا بدون آن خضاب کنند موی را و رنگش دیر ماند و چون بیخ آن بجوشانند سیاهی نوشتن شود. (منتهی الارب ) . کِتمان . (اقرب الموارد). کُتمان . (منتهی الارب ). وسمه را گویند و آن برگ
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک ُ ] (ع اِ) برگ نیل . کَتَم . (منتهی الارب ). برگ نیل و وسمه . (ناظم الاطباء). رجوع به کَتَم شود. || (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ).
کتملغتنامه دهخداکتم . [ ک ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ کَتوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کتوم شود.
رشیکواژهنامه آزادبر وزن فعیل ولی دارای معنای مفعولی مانند شهید( به شهادت گرفته شده ) و یا کتیم ( پوشیده شده ) به معنای کسی که بر او رشک میبرند
یابانلغتنامه دهخدایابان . (اِخ ) صاحب صبح الاعشی ذیل «انساب عجم » آرد که رومیان از نسل بنی کتیم بن یونان اند و او یابان بن یافث بن نوح است . (صبح الاعشی ج 1 ص 367). و رجوع به یاوان و یونان شود.
کتیرلغتنامه دهخداکتیر. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) سراب یعنی زمین شورستان که سپید نماید و در او نبات رسته نبود و از دور مانند آب نماید. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سرآب (فرهنگ جهانگیری ). شوره زمینی باشد که در صحراها از دور مانند آب نماید. (برهان ). سرآب و به بای م
کاتملغتنامه دهخداکاتم . [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کتم . درزدوز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پنهان کننده . (مهذب الاسماء). پوشنده . رجوع به پوشنده شود. آدم محرم . سرپوش . || نهفته . سرٌ کاتم ٌ؛ راز نهان داشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قوس ٌ کاتم ٌ؛ بمعنی قوس کتیم است . (منتهی الارب )
درمسنگلغتنامه دهخدادرمسنگ . [ دِ رَ س َ ] (اِ مرکب ) (از: درم ، مخفف درهم ،در وزن + سنگ ، وزن ) هموزن درم . (آنندراج ). مثقال . (دهار). هفت یک استیر. چهل درمسنگ یک اوقیه است . سنگ را از آنروی به درم الحاق کنند تا با درم سیم مشتبه نگردد، یعنی به سنگ سیم ، صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی در باب هفدهم از
تکتیملغتنامه دهخداتکتیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیکو پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک پنهان داشتن و پوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).