کحلیلغتنامه دهخداکحلی . [ ک َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَحیل و کَحیلَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کحیل و کحیلة شود.
کحلیلغتنامه دهخداکحلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کحل . (ناظم الاطباء). || نام جامه ای است سیاه که بیشتر زنان ولایت (ایران ) پوشند. || سرمه ای رنگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سرمه ای . برنگ سرمه : یا که چون پاشیده برگ نسترن بر برگ بیدیا چو لؤلؤ ریخته بر روی
کهلیلغتنامه دهخداکهلی . [ ک َ ] (حامص ) دومویی . دوموی بودن . دومویه بودن . میانه سالی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).حالت و چگونگی کهل : و سوم [ از بخشهای عمر ] روزگار کهلی است و کهل را به پارسی دوموی خوانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کهیلیلغتنامه دهخداکهیلی . [ ک َ / ک ِ لا ] (اِ) کسّیلی ̍ کخلّیفی ̍؛ کهیلی معرب است و آن چوبی است شبیه به روناس سیاه سرخی مایل و تخمش همچو حب الرشاد، و گویند پوست درختی است شبیه سلیخه ٔ سیاه فربه کن بدن . (منتهی الارب ). کسیلی معرب کهیلی است و آن چوبی است شبیه
حجاب کحلیلغتنامه دهخداحجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
چادر کحلیلغتنامه دهخداچادر کحلی . [ دَ / دُ رِ ک ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از شب . (برهان ) (آنندراج ).
حجاب کحلیلغتنامه دهخداحجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
چادر کحلیلغتنامه دهخداچادر کحلی . [ دَ / دُ رِ ک ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از شب . (برهان ) (آنندراج ).
چتر کحلیلغتنامه دهخداچترکحلی . [ چ َ رِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان . (ناظم الاطباء). برای آسمان استعمال کنند. (از فرهنگ نظام ).کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا). || ابرسیاه را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از ابر سیاه . (آنندراج ). ||
کحلی پرندلغتنامه دهخداکحلی پرند. [ ک ُ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) پرند نیلی رنگ . پرند که رنگ کبود دارد : چو شب در سر آورد کحلی پرندسر مه درآمد به مشکین کمند. نظامی .|| کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). تاریکی شب . (انجمن آرای ناصر
کحلی چرخلغتنامه دهخداکحلی چرخ . [ ک ُ چ َ ] (اِ مرکب ) آسمان کبودفام . فلک نیلگون . || کنایه از آسمان اول است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان اول . (ناظم الاطباء). || سیاهی آسمان . (برهان ) (آنندراج ). تاریکی آسمان . (ناظم الاطباء). || سیاهی شب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سجلاطیلغتنامه دهخداسجلاطی . [ س ِ ج ِل ْ لا ] (ص نسبی ) جوالیقی نویسد: کساء کحلی را سجلاطی گویندو ابن اعرابی گوید خز سجلاطی آنگاه که کحلی بود. (المعرب ص 184). و جزوی گوید خز سجلاطی برنگ یاسمین است ... صاغانی در تکمله آرد که قول ابوعمر درست است و اصل کلمه رومی ا
تاسلغالغتنامه دهخداتاسلغا. [ س َ ] (معرب ، اِ) عینون . سلیس . کَحلی ̍. کَحلُوان . سنابلای . ماهی زهره . تاسلغه .
روشیانالغتنامه دهخداروشیانا. (یونانی ، اِ) به یونانی اسم کحلی است و به سریانی اسم مرقشیشا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
هفت هندولغتنامه دهخداهفت هندو. [ هََ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از کواکب سیار است . هفت ستاره . هفت سیاره : چنین گفت : ایمن مباشیدکس از این هفت هندوی کحلی جرس .نظامی .
چادر نیلیلغتنامه دهخداچادر نیلی . [ دَ / دُ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چادر نیلگون . چادر کحلی . || کنایه است از آسمان .
کحلی پرندلغتنامه دهخداکحلی پرند. [ ک ُ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) پرند نیلی رنگ . پرند که رنگ کبود دارد : چو شب در سر آورد کحلی پرندسر مه درآمد به مشکین کمند. نظامی .|| کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). تاریکی شب . (انجمن آرای ناصر
کحلی چرخلغتنامه دهخداکحلی چرخ . [ ک ُ چ َ ] (اِ مرکب ) آسمان کبودفام . فلک نیلگون . || کنایه از آسمان اول است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان اول . (ناظم الاطباء). || سیاهی آسمان . (برهان ) (آنندراج ). تاریکی آسمان . (ناظم الاطباء). || سیاهی شب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کحلی شبلغتنامه دهخداکحلی شب .[ ک ُ ش َ ] (اِ مرکب ) بمعنی کحلی روز است که کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (از ناظم الاطباء). رجوع به کحلی روز شود.
کحلی پوشلغتنامه دهخداکحلی پوش . [ ک ُ ] (نف مرکب ) سرمه ای پوش . که جامه ٔ سرمه ای پوشد. سیاه پوش : فلک را کرد کحلی پوش پروین موصل کرد نیلوفر به نسرین . نظامی .حلقه داران چرخ کحلی پوش در ره بند گیش حلقه بگوش .
کحلی رنگلغتنامه دهخداکحلی رنگ . [ ک ُ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ سرمه . سرمه ای . کبود. نیلگون . نیلفام : صدف آن محیط کحلی رنگ چون درآمود در لگام نهنگ .نظامی .
حجاب کحلیلغتنامه دهخداحجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
چادر کحلیلغتنامه دهخداچادر کحلی . [ دَ / دُ رِ ک ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از شب . (برهان ) (آنندراج ).
چتر کحلیلغتنامه دهخداچترکحلی . [ چ َ رِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان . (ناظم الاطباء). برای آسمان استعمال کنند. (از فرهنگ نظام ).کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا). || ابرسیاه را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از ابر سیاه . (آنندراج ). ||
سرکحلیلغتنامه دهخداسرکحلی . [ س َ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر چیز سیاه عموماً و ابر تیره ٔ سیاه خصوصاً. (برهان ).
قبای کحلیلغتنامه دهخداقبای کحلی . [ ق َ ی ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان است . (آنندراج ).