کدیورلغتنامه دهخداکدیور. [ ک َ دی وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کدخدای خانه . صاحب خانه . صاحب سرای . (برهان ). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیراکه کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند تاجور.(آنندراج ). صاحب و مالک خانه و سرا. (ناظم الاطباء).هر کس که او را خانه ای باشد کدیور گویند از آنکه خانه را کده
کدورلغتنامه دهخداکدور. [ ک ُ ] (ع مص ) تیره شدن . (منتهی الارب ). نقیض صفا. کَدارَة. کُدورَة. کُدُر. کَدَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مخفف کدورت نیز آمده مثل ضرورت و ضرور و در قاموس کدور را مصدر گفته است . (آنندراج ) : سحاب فضل تو آلودگان عصیان رابه
قدورلغتنامه دهخداقدور. [ ق َدْ دو ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالران در مواریث . 2 - دررالفیض اللدفی فیما یتعلق با
قدورلغتنامه دهخداقدور. [ ق ُ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) ج ِ قِدْر. (منتهی الارب ) (ترتیب عادل ).
قذورلغتنامه دهخداقذور. [ ق َ ] (ع ص ) زن کناره کش از مردان . || آنکه با مردم نیامیزد از بدی خوی خود. || مرد کناره گزین . || پاکیزه . دور از پلیدیها. || شتر ماده که در گوشه ای خسبد جدا از شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کدیوریلغتنامه دهخداکدیوری . [ ک َ دی وَ ] (حامص مرکب ) برزیگری . دهقانی . زراعت کردن . (برهان ) (آنندراج ). فلاحت . (ناظم الاطباء) : ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری مائده سازد از بره بر صفت توانگری برزگری کند به گاو ازق
داسگالهفرهنگ فارسی عمیدداس کوچک؛ علفبر: ◻︎ چون درآمد آن کدیور مرد زفت / بیل هشت و داسگاله برگرفت (رودکی: ۵۳۴).
aldermanدیکشنری انگلیسی به فارسیآلدرمن، کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کد خدا، هيئت عضو قانون گذاری یك شر
aldermenدیکشنری انگلیسی به فارسیآلدرمن، کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کد خدا، هيئت عضو قانون گذاری یك شر
کدیوریلغتنامه دهخداکدیوری . [ ک َ دی وَ ] (حامص مرکب ) برزیگری . دهقانی . زراعت کردن . (برهان ) (آنندراج ). فلاحت . (ناظم الاطباء) : ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری مائده سازد از بره بر صفت توانگری برزگری کند به گاو ازق