کرتلغتنامه دهخداکرت . [ ک َ ] (اِ) نام میوه ٔ خاری است که آن را به عربی شوکة قبطیة گویند و آن میوه ای است شبیه به خرنوب شامی . معرب آن قرط باشد. (برهان ) (آنندراج ). بار و ثمر یک نوع خاری که به تازی قرط گویند. (ناظم الاطباء). کیکر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیکر و قرط شود.
کرتلغتنامه دهخداکرت . [ ک َ ] (اِ) قطعه ای از زمین زراعت کرده و سبزی کاشته که کَرد نیز گویند. (ناظم الاطباء). کرد. کرذ. هر یک از بخشهای تقریباً مساوی مزرعه یا باغچه . (فرهنگ فارسی معین ) : میان محوطه گرد آن [ دخمه ] به شکل کرت بندیهای مستطیل سنگفرش شده بود... رزبانو..
کارت تلفنdebit card, prepaid card 1, prepaid telephone card, calling cardواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کارت اعتباری که میتوان با آن بدون پرداخت نقدی از خدمات تلفن شهری، بینشهری یا بینالمللی بهرهمند شد
کارت برنامهwindscreen cardواژههای مصوب فرهنگستانلوحی برای نمایش مقصد و دیگر اطلاعات مربوط که معمولاً در سمت راست و پایین شیشۀ جلوی وسیلۀ نقلیۀ عمومی قرار داده میشود
کارت پروازboarding cardواژههای مصوب فرهنگستانمجوز ورود مسافر به هواپیما که معمولاً شمارۀ صندلی در آن قید میشود
کارت غیرلمسیcontactless cardواژههای مصوب فرهنگستانکارتی که تراشهای در درون آن تعبیه شده و برای انتقال دادههای آن کافی است آن را به پایانه نزدیک کرد
کارت هوشمندsmart cardواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کارت پلاستیکی که یک ریزپردازنده در آن تعبیه شده است و کاربردهای مختلف دارد ازجمله پرداختهای مالی
کرتشلغتنامه دهخداکرتش . [ ک َ ت َ ] (اِ) انگنار. انجنار. (یادداشت مؤلف ). انگینار. کنگر فرنگی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین کلمات شود.
کرتعلغتنامه دهخداکرتع. [ ک َ ت َ ] (ع ص ) پست قامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کرتاخلغتنامه دهخداکرتاخ . [ ک َ ] (اِ) بمعنی عزم همت باشد، یعنی امور عالیه مادام که به نهایت نرسیده باشد به نظر او درنیاید. (برهان ) (آنندراج ). || کار مهم معوق و انجام نایافته . (ناظم الاطباء).
کرتانلغتنامه دهخداکرتان . [ ک َرْ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ کَرَّة. رجوع به کرة شود. || بامداد و شام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کرتانهلغتنامه دهخداکرتانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مکان و مأوای خروسان و آن به منزله ٔ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج ). جای باش مرغان . (ناظم الاطباء) : که یارب خروسان بیچاره راز کرتانه ها گشته آواره را.<p class="author
کرتشلغتنامه دهخداکرتش . [ ک َ ت َ ] (اِ) انگنار. انجنار. (یادداشت مؤلف ). انگینار. کنگر فرنگی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین کلمات شود.
کرتعلغتنامه دهخداکرتع. [ ک َ ت َ ] (ع ص ) پست قامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کرت آبادلغتنامه دهخداکرت آباد. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. از سراب فتح اللهی وزز مشروب می شود. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و ساکنین از طایفه ٔحسنوند می باشند. (از فرهنگ ج
کرت بندیلغتنامه دهخداکرت بندی .[ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) کردبندی . تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی . (از فرهنگ فارسی معین ). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک . و رجوع به کرت شود.
کرت کلالغتنامه دهخداکرت کلا. [ ک ُ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نور مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 110).
تانکرتلغتنامه دهخداتانکرت . [ ک َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب که تا «تلمسان » دو منزل راه است . (معجم البلدان ج 2 ص 354).
حسین کرتلغتنامه دهخداحسین کرت . [ ح ُ س َ ن ِ ک ِ رِ ] (اِخ ) ملک معزالدین از آل کرت سربداری چهل سال سلطنت کرد. (732-771 هَ . ق .)و در این سال درگذشت . ابن حسام شاعر «ماءة عامل » منظوم را به نام وی ساخته است . رجوع به مقدمه ٔ این
روکرتلغتنامه دهخداروکرت . [ ک ِ ] (اِخ ) فریدریش . از دانشمندان و خاورشناسان نامی آلمان که در باره ٔ شعرهای غنایی مطالعات و تحقیقات فراوانی کرده است . (از تاریخ ادبی ایران تألیف براون ج 3 ص 592).
زادرا کرتلغتنامه دهخدازادرا کرت . [ ک َ ت َ ] (اِخ ) استراباد کنونی یا (بطوری که تصور شده است ) نام دیگر شهر سی رنکس است که در حدود شهر استراباد بوده و در داستان لشکرکشی اسکندر بگرگان از آن نام برده شده است . مؤلف ایران باستان آرد: از ولایت دامغان (کومش ) سه راه به استراباد (زادراکرت )، ری و خراس