کرشیدنلغتنامه دهخداکرشیدن . [ ک َ رَ دَ / ک َ دَ ] (مص ) کرسیدن . کریسیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فریب دادن . (برهان ) (ناظم الاطباء). فریفتن . (ناظم الاطباء). || آدم بازی دادن . (برهان ). کسی را بازی دادن . (ناظم الاطباء). || چاپلوسی کردن . || فروتنی کردن .
کرسیدنلغتنامه دهخداکرسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کرشیدن . کریسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فروتنی کردن . || فریب دادن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود. || کوشیدن . کوشش کردن . سعی کردن . جهد نمودن با همه ٔ توانایی . || بحث کردن . مباحثه و منازعه نمودن . || دره کشیدن . ||
کریسیدنلغتنامه دهخداکریسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) گریسیدن . مصدر کریس است که به معنی چاپلوسی کردن و فریب دادن و از راه بردن است . (آنندراج ) (برهان ). کرسیدن . کرشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فریب دادن و خدعه کردن و از راه بیرون بردن و چاپلوسی نمودن . (از ناظم الاطباء).
کرسیدنلغتنامه دهخداکرسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کرشیدن . کریسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فروتنی کردن . || فریب دادن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود. || کوشیدن . کوشش کردن . سعی کردن . جهد نمودن با همه ٔ توانایی . || بحث کردن . مباحثه و منازعه نمودن . || دره کشیدن . ||
کریسیدنلغتنامه دهخداکریسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) گریسیدن . مصدر کریس است که به معنی چاپلوسی کردن و فریب دادن و از راه بردن است . (آنندراج ) (برهان ). کرسیدن . کرشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فریب دادن و خدعه کردن و از راه بیرون بردن و چاپلوسی نمودن . (از ناظم الاطباء).
کرشهلغتنامه دهخداکرشه . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِ) کرش . کرس . کریس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی کرش است که فریب و خدعه باشد. (از برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). آدم بازی دادن . (برهان ). حیله . (ناظم الاطباء). || چاپلوسی . || فروتنی و افتادگی . (برهان )
کرشلغتنامه دهخداکرش . [ ک َ / ک َ رَ ] (اِ) کرشه . (جهانگیری ) (آنندراج ). فریب . خدعه . (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). مکر. (فرهنگ فارسی معین ) : ایلچی هیبت حسود ترادید بر اسب عمر و گفتش تش هرکه با دولت تو کرده کر