کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنجو. کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک َ رَ ] (اِ)کرنچ . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. (ناظم الاطباء). || زهر قاتل . (برهان ) (آنندراج ).
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک ِ رَ ] (اِ) سیاه دانه باشد و آن تخمی است سیاه که بر روی نان کنند. (برهان ) (آنندراج ). سیاه دانه . شونیز. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). دانه ٔ سیاه و خوشبو. حبةالسوداء. (یادداشت مؤلف
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک ُ رَ ] (اِ) برنج . اُرُز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). برنج خوردنی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک . رودکی .بر آن کس که زی کرم کردی خورش ز شیر
کرنشلغتنامه دهخداکرنش . [ ک ُ ن ِ ] (اِ) کورنش (در ترکی ). گورنیش (در ترکی جغتایی ). سر فرودآوردن . تعظیم . (فرهنگ فارسی معین ). سرفرودآوردن علامت خضوع را. بعلامت تکریم دوتا شدن . تعظیم کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرنش کردن شود.
کرنج کوبلغتنامه دهخداکرنج کوب . [ ک َ رَ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ کرنج . کوبنده ٔ برنج . که برنج کوبد. برنج کوب . || (اِ مرکب ) آلتی که با آن برنج کوبند. برنج کوب .- جواز کرنج کوبی ؛ چوبی که بدان برنج کوبند : در شیخ امیرحسین تغییری پیدا شد و سر خو
کرنج بشیرلغتنامه دهخداکرنج بشیر. [ ک ُ رَ ب ِ ] (اِ مرکب ) شیربرنج . بَهَطّة. (یادداشت مؤلف ) : کوهان ثور روغن کرده ست تا پزندخوان ترا کرنج بشیر اندر آسمان . سوزنی .رجوع به شیربرنج شود.
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنجو. کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک َ رَ ] (اِ)کرنچ . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. (ناظم الاطباء). || زهر قاتل . (برهان ) (آنندراج ).
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک ِ رَ ] (اِ) سیاه دانه باشد و آن تخمی است سیاه که بر روی نان کنند. (برهان ) (آنندراج ). سیاه دانه . شونیز. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). دانه ٔ سیاه و خوشبو. حبةالسوداء. (یادداشت مؤلف
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک ُ رَ ] (اِ) برنج . اُرُز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). برنج خوردنی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک . رودکی .بر آن کس که زی کرم کردی خورش ز شیر
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنجو. کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک َ رَ ] (اِ)کرنچ . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. (ناظم الاطباء). || زهر قاتل . (برهان ) (آنندراج ).
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک َ / ک ُ رِ / ک ِ رَ ] (اِ) سیاه دانه باشد و آن تخمی است سیاه که بر روی نان کنند. (برهان ) (آنندراج ). سیاه دانه . شونیز. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). دانه ٔ سیاه و خوشبو. حبةالسوداء. (یادداشت مؤلف
کرنجلغتنامه دهخداکرنج . [ ک ُ رَ ] (اِ) برنج . اُرُز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). برنج خوردنی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک . رودکی .بر آن کس که زی کرم کردی خورش ز شیر