کرندلغتنامه دهخداکرند. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ گرمسار که 424 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کرندلغتنامه دهخداکرند. [ ک ِ رِ ] (اِخ ) بخشی است از شهرستان شاه آباد و محدود است از شمال به گوران ، از خاور به بخش مرکزی شاه آباد و از باختر به دهستان پاطاق پل ذهاب . این بخش مرتفعترین نقاط شهرستان شاه آباد است . پست ترین نقطه ٔ کرند بیش از 1500 متر از سطح د
کرندلغتنامه دهخداکرند. [ ک ِ رِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش کرند. در دامنه ٔ کوهی بنا شده و منظره ٔ باصفادارد. گردنه ٔ پاطاق که یکی از نقاط مهم نظامی غرب است در مغرب آن قرار دارد. از شمال به زهاب ، از مشرق به ماهیدشت ، از جنوب به لرستان و از مغرب به عراق محدود است . (از جغرافیای غرب ایران صص <sp
کرندلغتنامه دهخداکرند. [ ک ُ رَ ] (اِ) کرنده . میدان اسب دوانی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || رنگی است مخصوص اسب که آن را کرن گویند. (برهان ). اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد. (ناظم الاطباء). کرن . کرنده . کرنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || جرگه و حلقه زدن مردم باشد. (برهان ) (ناظم
کریندلغتنامه دهخداکریند. [ ک َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کرند زدنلغتنامه دهخداکرند زدن . [ ک ُ رَ زَ دَ ] (مص مرکب )حلقه زدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرند شود.
کرندرقلغتنامه دهخداکرندرق . [ ک َ رَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که 355 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کرندهلغتنامه دهخداکرنده . [ ک ُ رَ دَ / ک ُ رِ دِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان ) (آنندراج ). لیف جولاهگان و شوی مالان ، یعنی جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر جامه زنند. (ناظم الاطباء).شوکةالحائک . (انجمن آرا). شوکة. کرنده ٔ بافکار و آن آلتی است که به وی روی ج
کرندهلغتنامه دهخداکرنده . [ ک ُ رَ دَ/ دِ ] (اِ) کرند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میدان . (برهان ) (آنندراج ). میدان اسب دوانی . (ناظم الاطباء). || کرنگ . کرند. کرن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رنگ مخصوص اسب . (برهان ) (آنندراج ). کران . (حاشیه ٔ برهان
خسرو بهمنیلغتنامه دهخداخسرو بهمنی . [ خ ُ رَ / رُو ب َ م َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از ایل کرند رجوع به ایل کرند شود.
کرند زدنلغتنامه دهخداکرند زدن . [ ک ُ رَ زَ دَ ] (مص مرکب )حلقه زدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرند شود.
کرندرقلغتنامه دهخداکرندرق . [ ک َ رَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که 355 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).