کرهاًلغتنامه دهخداکرهاً. [ ک َ / ک ُ هَن ْ ] (ع ق ) به ناکام . به ناخواست . ناخواه . به زور. به ستم . جبراً. قهراً. قسراً. به زبردستی . به کراهت . به استکراه . به اکراه .مقابل طوعاً. (یادداشت مؤلف ) : حکم شما را چه توان کرد که طوعاً او
قرحیاءلغتنامه دهخداقرحیاء. [ ق ِ ] (ع اِ) زمین که خاص برای زراعت و نشاندن درختها باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
چار و ناچارلغتنامه دهخداچار و ناچار. [ رُ ] (ق مرکب ،اتباع ) خواه و ناخواه . طوعاً ام کرهاً : چاره آن شد که چاروناچارش مهربانی بود سزاوارش .نظامی .
مکرهاًلغتنامه دهخدامکرهاً. [ م ُ رَ هَن ْ ] (ع ق ) به اکراه . کرهاً. باکراهت : مکرهاً لابطلا، در پیش رفت و گفت مرا شبان به نزدیک تو فرستاد. (مرزبان نامه ). و رجوع به مُکرَه شود.