کراماتلغتنامه دهخداکرامات . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کرامت . (یادداشت مؤلف ). چیزهای عجیب و خارق عادت که از بعضی مردمان بزرگ گاه گاه صدور یابد. کرامتها. (ناظم الاطباء) : عشق چو در پرده کرامات شدچون بدرآمدبه خرابات شد. نظامی .از مرگ براهیم
کراماتفرهنگ فارسی معین(کَ) [ ع . ] (اِ.) جِ کرامة . کارهای عجیب و خارق العاده که از بعضی اولیاء و صالحان دیده می شود.
کرامات فروشلغتنامه دهخداکرامات فروش . [ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) متظاهر به داشتن کرامات . عرضه کننده ٔ کرامات ریائی : ای کرامات فروشان دم و افسون شماعلت افزود که معلول ریائید همه .خاقانی .
کروماتینفرهنگ فارسی عمیدذرات نامنظمی که بهطور پراکنده در داخل هستۀ سلول وجود دارد و به راحتی رنگ میگیرد.
شبکه ٔ کروماتینلغتنامه دهخداشبکه ٔ کروماتین . [ ش َ ب َ ک ِ ی ِ ک ُ رُ ] ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح گیاه شناسی ساختمان فیزیکی هسته ، رشته ٔ طویل به هم پیچیده ای است که در بعضی از نقاط به یکدیگر اتصال می یابد و قطورتر از سایر نقاط میگردد و جمعاً شبکه ای تشکیل میدهد که شبکه ٔ کروماتین و الیاف کروما
کروماتینفرهنگ فارسی عمیدذرات نامنظمی که بهطور پراکنده در داخل هستۀ سلول وجود دارد و به راحتی رنگ میگیرد.