کستللغتنامه دهخداکستل . [ ک ُ ت َ ](اِ) جعل و سرگین گردانک را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جعل و سرگین گردانک شود.
کسطللغتنامه دهخداکسطل . [ ک َ طَ ] (ع اِ) کسطال . غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسطال شود.
قسطللغتنامه دهخداقسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (اللباب ). موضعی است میان حمص و دمشق ، و گویند نام قصبه ای است . (معجم البلدان ).
قسطللغتنامه دهخداقسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) قصری است ازقلعه های رومیان قدیم در مشرق اردن که ولید دوم برای شکار و گردش بدان قصر اقامت میکرد. (ذیل المنجد).
کشتکلغتنامه دهخداکشتک . [ ک ُ ت َ ] (اِ) جُعَل . کستل . سرگین غلطان . گوه گردان . جانوری است کوچک که در سرگین و فضولات زیست می کند. (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کستل شود.
استانوسلغتنامه دهخدااستانوس . [ ] (اِخ ) رودخانه ایست که از کوههای ناحیه ای بهمین نام سرچشمه گرفته و از دو نهر متحد در قصبه ٔاستانوس متشکل میگردد و پس از طی مسافت قریب 85 هزار گز به دریاچه ٔ کستل میریزد. (قاموس الاعلام ترکی ).
جعلفرهنگ فارسی عمیدحشرهای سیاه و پِردار، بزرگتر از سوسکهای خانگی که در بیابانهای گرم پیدا میشود و بیشتر روی سرگین حیوانات مینشیند؛ بالش مار؛ سرگینغلتان؛ سرگینگردان؛ سرگینگردانک؛ خبزدو؛ خبزدوک؛ خزدوک؛ خزوک؛ خروک؛ چلاک؛ چلانک؛ کستل؛ گوگار؛ گوگال؛ تسینهگوگال؛ گوگردانک.
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) گوگال . کشتک . گشتک . سرگین غلطان که جانوری است سیاه و پردار از نوع مغطی الجناح و دارای دو زوج بال . زوج فوقانی که در پرش حیوان مدخلیتی چندان ندارد جهت محافظت زوج تحتانی خلق شده که مخصوص به پرش است . ج ، جِعلان . (ناظم الاطباء). خبزدوک . (شرفنامه ٔ من