کسورلغتنامه دهخداکسور. [ ک ُ ] (ع مص ) کسر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به کسر در معنی مصدری شود.
کسورلغتنامه دهخداکسور. [ ک َ ] (ع ص ) شتر ستبرکوهان یا شتر که بخماند دم خود را بعد برداشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کسورلغتنامه دهخداکسور. [ ک ُ ] (از ع ، اِ) صرفه و سود. || نگاهداری چیزی و محافظت آن . (ناظم الاطباء).
کسورلغتنامه دهخداکسور. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کسر[ ک َ / ک ِ ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسر شود. || پاره ای اعداد مانند نصف و ثلث و ربع و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). کسرها و عددهای کسری . (ناظم الاطباء). || کمی ها و نقصانها <span cl
اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
چقشورلغتنامه دهخداچقشور. [ چ َ ] (اِ) نوعی از کفش . (آنندراج ). || قسمی از چاقشور سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به چاقشور شود.
کسوراتلغتنامه دهخداکسورات . [ ک ُ ] (ع اِ) جج ِ کسور و کسر. || ج ِ کسر. (اقرب الموارد). رجوع به کسر شود.
امهات کسورلغتنامه دهخداامهات کسور. [ اُم ْ م َ ت ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امهات کسور نُه است ، نصف (یک دوم )، ثلث (یک سوم )، ربع (یک چهارم )، خمس (یک پنجم )، سدس (یک ششم )، سبع (یک هفتم )، ثمن (یک هشتم )، تسع (یک نهم )، عشر (یک دهم ). (از دستورالعلماء ج 1 ص
شستگانیلغتنامه دهخداشستگانی . [ ش َ ] (ص نسبی ) یا کسور شستگانی ، آنک منجمان بکار دارند چون دقیقه و ثالثه . (التفهیم ).
خرده هالغتنامه دهخداخرده ها. [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ) کُسور. اعداد غیرکامل (اصطلاح اهل حساب ). (یادداشت بخط مؤلف ).
صحاحلغتنامه دهخداصحاح . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صحیح . (اقرب الموارد) : همه خواندند بر تو چیز نماندیاد ناکرده از صحاح و کسور. ناصرخسرو.|| ج ِ صَحاح . (منتهی الارب ).
کسریلغتنامه دهخداکسری . [ ک ِ را / ک َ را ] (معرب ، اِ) خسرو را گویند. ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کسور. (ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم . (از برهان ) (از آنندراج ). لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ ملک . ج ، اکا
استوینلغتنامه دهخدااستوین . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) سیمون . ریاضی دان و مهندس هلندی . مولد بروژ. وی برای تحقیقاتی که در باب قوت و عمل آب و کسور اعشاری دارد شهرت یافته است . (1548 - 1620 م .).
کسوراتلغتنامه دهخداکسورات . [ ک ُ ] (ع اِ) جج ِ کسور و کسر. || ج ِ کسر. (اقرب الموارد). رجوع به کسر شود.
مکسورلغتنامه دهخدامکسور. [ م َ ] (ع ص ) شکسته . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). شکسته شده . (ناظم الاطباء) : بار جودش نشست بر دینارزان رُخش زرد و پشت مکسور است . مسعودسعد.- مکسورالقلب ؛ دل شکسته . شکسته د
امهات کسورلغتنامه دهخداامهات کسور. [ اُم ْ م َ ت ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امهات کسور نُه است ، نصف (یک دوم )، ثلث (یک سوم )، ربع (یک چهارم )، خمس (یک پنجم )، سدس (یک ششم )، سبع (یک هفتم )، ثمن (یک هشتم )، تسع (یک نهم )، عشر (یک دهم ). (از دستورالعلماء ج 1 ص