کسپرجلغتنامه دهخداکسپرج . [ ک َ پ َ رَ ] (اِ) کسبرج . مروارید که عربان لؤلؤ گویند. (آنندراج ). لؤلؤ و مروارید. (ناظم الاطباء) : حقه ٔ یا کند پر از کسپرج گر بندیدی لب و دندانش بین . رضی الدین لالای غزنوی (از آنندراج ).رجوع به مرو
کسپرجفرهنگ فارسی عمیدلؤلؤ؛ مروارید: ◻︎ حقهٴ یاکند پر از کسپرج / گر بندیدی لب و دندانش بین (رضیالدین لالا: لغتنامه: کسپرج).
کشورزلغتنامه دهخداکشورز. [ ک ِش ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بزرگ ، چه کشورزیان به معنی بزرگان است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || محتمل است مخفف کشاورز باشد. (حاشیه ٔ برهان ).
ثقبیلغتنامه دهخداثقبی . [ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به ثقّب سنبنده ٔ دانه ٔ لؤلؤ. (سمعانی ). کسپرج سُنبا.
مرواریدلغتنامه دهخدامروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شکر و تبنی و آسمان گون و رصا