کش آوردنلغتنامه دهخداکش آوردن . [ ک َ / ک ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . امتداد دادن . (یادداشت مؤلف ). طولانی کردن . ممتد کردن . (یادداشت مؤلف ). || کشدار کردن . بحالت کش آمدگی درآوردن . || منجر کردن . (یادداشت مؤلف ).
برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
راهبُرد پیشگامی در کاهش هزینهcost leadership strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینههای عملیاتی در فضای رقابتی
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
stretchingدیکشنری انگلیسی به فارسیکشش، کشیدن، بسط دادن، امتداد دادن، منبسط کردن، کش امدن، کش اوردن، کش دادن، گشاد شدن، طولانی کردن
کشاندنلغتنامه دهخداکشاندن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص ) کشیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کشیدن شود. || کش آوردن . (یادداشت مؤلف ). || منجر ساختن . (یادداشت مؤلف ).
stretchesدیکشنری انگلیسی به فارسیامتداد می یابد، بسط، قطعه، اتساع، ارتجاع، خط ممتد، کوشش، دوره، مدت، کشیدن، بسط دادن، امتداد دادن، منبسط کردن، کش امدن، کش اوردن، کش دادن، گشاد شدن، طولانی کردن
stretchدیکشنری انگلیسی به فارسیکش آمدن، بسط، قطعه، اتساع، ارتجاع، خط ممتد، کوشش، دوره، مدت، کشیدن، بسط دادن، امتداد دادن، منبسط کردن، کش امدن، کش اوردن، کش دادن، گشاد شدن، طولانی کردن
امتداددیکشنری عربی به فارسیتوسيع , تمديد , تعميم , تلفن فرعي , کشيدن , امتداددادن , بسط دادن , منبسط کردن , کش امدن , کش اوردن , کش دادن , گشادشدن , بسط , ارتجاع , قطعه(زمين) , اتساع , کوشش , خط ممتد , دوره , مدت
کشلغتنامه دهخداکش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربازان شهرستان ایرانشهر با 150تن سکنه . ساکنین آن از طوایف سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . <p class="autho
دامکشلغتنامه دهخدادامکش . [ ک َ ] (نف مرکب ) دام گسترنده . پهن کننده ٔ دام . دام نهنده . || بازی دهنده . || خلاص کننده ٔ از دام . بردارنده ٔ دام و آزادکننده ٔ در دام مانده .
دامنکشلغتنامه دهخدادامنکش . [ م َ ک َ ] (نف مرکب ) که دامن کشد. که دنباله ٔ دامن بر روی زمین فروهلد و براه رود. || مجازاً معنی خرامنده و بناز رونده دارد. ج ، دامنکشان .
دانه کشلغتنامه دهخدادانه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) حامل دانه . کشنده ٔ دانه . برنده ٔ دانه از جایی بجایی : میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است . فردوسی .بس که دنیا را کم
دانیکشلغتنامه دهخدادانیکش . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . واقع در 21هزارگزی شمال خاوری زراب و 2هزارگزی جنوب رودخانه ٔ کلاترزان . کوهستانی است و سردسیر و دارای 200<
دایره کشلغتنامه دهخدادایره کش . [ ی ِ رَ / رِ ک َ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ دایره . رسم کننده ٔ دایره . رجوع به دائره شود. || (اِ مرکب ) پرگار. پرگال .