کشاکشلغتنامه دهخداکشاکش . [ ک َ/ ک ِ ک َ / ک ِ ] (اِمص مرکب ) کشش . جذب . جلب . (ناظم الاطباء). کشش پیاپی . (یادداشت مؤلف ). کششهای متعاقب و بردن و آوردن . (برهان ). از هر سو کشیدن . پیاپی کشیدن و بردن و آوردن . (فرهنگ فارسی
کشاکشفرهنگ فارسی عمید۱. به هر طرف کشیدن؛ از هر طرف کشیدن.۲. پیدرپی کشیدن.۳. به این طرف و آن طرف بردن.۴. [مجاز] گرفتاری و حوادث: ◻︎ مرد باید که در کشاکش دهر / سنگ زیرین آسیا باشد (سعدی: لغتنامه: کشاکش).
قشاقشلغتنامه دهخداقشاقش . [ ق ُ ق ِ ] (اِخ ) شهری است به حضرموت که خاندان کنده در آن سکونت دارند و آن را کسر قشاقش گویند. ابوسلیمان بن یزیدبن حسن طایی ازآن در اشعار خود یاد کرده است . (از معجم البلدان ).
کشاکش کردنلغتنامه دهخداکشاکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ /ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . ستیزه و جدال کردن . کشیدن حریفان یکدیگر را به هر سو و دست به یقه شدن . آویزش کردن . کشمکش کردن : قاید بانگ بر او زدو دست ب
قساقسلغتنامه دهخداقساقس . [ق ُ ق ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسد. قسقس . (اقرب الموارد). رجوع به قسقس شود.
قصاقصلغتنامه دهخداقصاقص . [ ق َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قُصاقِص . جمع مکسر است . (منتهی الارب ). رجوع به قُصاقِص شود.
کشاکش کردنلغتنامه دهخداکشاکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ /ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . ستیزه و جدال کردن . کشیدن حریفان یکدیگر را به هر سو و دست به یقه شدن . آویزش کردن . کشمکش کردن : قاید بانگ بر او زدو دست ب
کفاحدیکشنری عربی به فارسیستيز , کشاکش , تقلا کردن , کوشش کردن , دست وپا کردن , منازعه , کشمکش , تنازع
struggleدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا، مبارزه، کشمکش، کشاکش، تنازع، تقلا کردن، مبارزه کردن، کوشش کردن، دست و پا کردن
conflictدیکشنری انگلیسی به فارسیدرگیری، تضاد، مناقشه، کشمکش، برخورد، مغایرت، نبرد، ستیزه، کشاکش، نا سازگاری، ضدیت، ناسازگار بودن، مبارزه کردن
conflictsدیکشنری انگلیسی به فارسیدرگیری ها، تضاد، مناقشه، کشمکش، برخورد، مغایرت، نبرد، ستیزه، کشاکش، نا سازگاری، ضدیت، ناسازگار بودن، مبارزه کردن
کشاکش کردنلغتنامه دهخداکشاکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ /ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . ستیزه و جدال کردن . کشیدن حریفان یکدیگر را به هر سو و دست به یقه شدن . آویزش کردن . کشمکش کردن : قاید بانگ بر او زدو دست ب