کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ] (ع مص ) آشکارا کردن و ظاهر کردن و برداشتن پوشش از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از لسان العرب ). گشاده و برهنه نمودن . (منتهی الارب ). برداشتن پوشش از چیزی . وابردن پرده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : در بسط سخن و کشف
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک ُ] (اِ) سیم و نقره ٔ سوخته . || سواد زرگری . || زفت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژخ مردمان خشم آورید. رودکی .روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده رادر بیابان
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و یک هزارگزی جنب کشف رود. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و دارای 153 تن سکنه ا
کیسولغتنامه دهخداکیسو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کیسرگونه است ، و آن دوایی باشد که به عربی جعدگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کیسرگونه شود.
کسفلغتنامه دهخداکسف . [ ک َ ] (ع اِمص ) (در اصطلاح عروض ) افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد یعنی مفعولات را مفعولن کردن . (ناظم الاطباء). افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد فیعود مفعولان الی مفعولن کقوله :دار لسلمی قد عفارسمهاو استعجمت عن منطق السائل .و هو من السریع عروضه و ضر
کسفلغتنامه دهخداکسف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره کردن و بریدن جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بد گردیدن حال کسی . || نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عبوس و ترشروی شدن
کسفلغتنامه دهخداکسف . [ ک ِ / ک ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ کِسفَة.(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسفة شود.
کسولغتنامه دهخداکسو. [ ک َس ْوْ ] (ع مص ) پوشانیدن جامه را به کسی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کشفاءلغتنامه دهخداکشفاء. [ ک َ ] (ع ص ) مؤنث اکشف ، جبهة کشفاء؛ پیشانی که موی آن همچو دایره برگردیده باشد. (منتهی الارب ).
کشفتلغتنامه دهخداکشفت . [ ک َ ش َ / ک ُ ش ُ ] (اِ) عبادتخانه ٔ یهود و کنیسه . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ظاهراً دگرگون شده ٔ کنشت است . رجوع به کنشت شود.
کشفتلغتنامه دهخداکشفت . [ ک َ ش َ / ک ُ ش ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) پراکندگی . پریشانی . || پژمردگی . (ناظم الاطباء). رجوع به کشفتن شود.
کشفتگیلغتنامه دهخداکشفتگی . [ ک َ ش َ /ک ُ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) پراکندگی . پریشانی . (یادداشت مؤلف ). || پژمردگی . (یادداشت مؤلف ).
کشفتنلغتنامه دهخداکشفتن . [ ک َ ش َ ت َ / ک ُ ش ُ ت َ ] (مص ) گشودن . شکافتن . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).- برکشفتن ؛ گشودن . (از ناظم الاطباء). برداشتن : دل برگرفته ام ز بد و نیک روزگارتا پرده
discoversدیکشنری انگلیسی به فارسیکشف می کند، یافتن، پیدا کردن، پی بردن، کشف کردن، دریافتن، مکشوف ساختن، من کشف کردم
discoverدیکشنری انگلیسی به فارسیكشف كردن، یافتن، پیدا کردن، پی بردن، کشف کردن، دریافتن، مکشوف ساختن، من کشف کردم
کشف کردنلغتنامه دهخداکشف کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرده برداشتن . روپوش از روی چیزی بر کنار کردن . از زیر سرپوش خارج کردن . (یادداشت مؤلف ). || آزمودن . روشن کردن : زهر نوع اخلاق او کشف کرد.خردمند و پاکیزه دین بود مرد. سعدی (بوستان ).<
کشف شدنلغتنامه دهخداکشف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روشن شدن . از نهانی درآمدن . از پنهانی خارج شدن . (یادداشت مؤلف ). آشکار شدن : دید رنج و کشف شد بر وی نهفت لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت .مولوی .
کشف کوزهلغتنامه دهخداکشف کوزه . [ ک َ ش َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کوزه ٔ دهان فراخ . مِسطَح . (یادداشت مؤلف ).
کشف الابیاتلغتنامه دهخداکشف الابیات . [ ک َ فُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) فهرست الفبائی بیت های منظومه ای چون کشف الابیات مثنوی و شاهنامه ٔ فردوسی و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
کشف الدکلغتنامه دهخداکشف الدک . [ ک َ فُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) علمی است که در آن حیله ها و ترفندهای متعلق به صنایع جزئی مورد بحث قرار میگیرد و از حیل موجود در تجارت و صنایع لاجورد و لعل و یاقوت بحث می کند. (از کشف الظنون نقل از مفتاح السعاده ).
متکشفلغتنامه دهخدامتکشف . [ م ُ ت َ ک َش ْ ش ِ ] (ع ص ) برهنه و گشاده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اظهار کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تکشف شود.
منکشفلغتنامه دهخدامنکشف . [ م ُ ک َ ش ِ ] (ع ص ) واشونده و گشاده . (غیاث ) (آنندراج ). آشکارشده . فاش شده . کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده . (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده . ظاهرشده .(یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه
فانکشفلغتنامه دهخدافانکشف . [ فَن ْ ک َ ش َ ف َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) پس معلوم شد. پس آشکار شد. در تداول طلاب علوم دینیه به کار میرفت . (یادداشت بخط مؤلف ).
اصحاب کشفلغتنامه دهخدااصحاب کشف . [ اَ ب ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصحاب مکاشفات و حکمت اشراق چ کربن ص 222 شود.
اکشفلغتنامه دهخدااکشف . [ اَ ش َ ] (ع ص ) آنکه موی پیشانی وی برگردیده و مانند دایره شده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی پیشانی تا گردیده .(تاج المصادر بیهقی ). آنکه از دو طرف سر او موی رفته باشد یا موی نباشد. (آنندراج ). آنکه موی از دو سوی سر او شده باشد. (مهذب الاس