کشورزلغتنامه دهخداکشورز. [ ک ِش ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بزرگ ، چه کشورزیان به معنی بزرگان است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || محتمل است مخفف کشاورز باشد. (حاشیه ٔ برهان ).
کسپرجلغتنامه دهخداکسپرج . [ ک َ پ َ رَ ] (اِ) کسبرج . مروارید که عربان لؤلؤ گویند. (آنندراج ). لؤلؤ و مروارید. (ناظم الاطباء) : حقه ٔ یا کند پر از کسپرج گر بندیدی لب و دندانش بین . رضی الدین لالای غزنوی (از آنندراج ).رجوع به مرو
قاسورسلغتنامه دهخداقاسورس . [ ] (اِ) زنبق بدبو. (دزی ) . ایرسا. ایرسا را به سریانی عقارا سوسانی نامند. (مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن در کلمه ٔ ایرسا). قاسورس ظاهراً مصحف عقارا سوسانی است .
قساروسلغتنامه دهخداقساروس . [ ] (معرب ، اِ) قسوس است که عصاره ٔ لحیةالتیس باشد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسوس شود.
کشورزیلغتنامه دهخداکشورزی .[ ک ِش ْ وَ ] (حامص مرکب ) زرع . کشاورزی . || (ص نسبی ) کشاورز. ج ، کشورزیان . (یادداشت مؤلف ).
کشورزیانلغتنامه دهخداکشورزیان . [ ک ِش ْ وَ ] (اِ مرکب ) بزرگان باشد. مردمان اصیل و نجیب . (ناظم الاطباء). || کشاورزان . زارعان . (یادداشت مؤلف ) : بکشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان .اسدی .
کشورزیلغتنامه دهخداکشورزی .[ ک ِش ْ وَ ] (حامص مرکب ) زرع . کشاورزی . || (ص نسبی ) کشاورز. ج ، کشورزیان . (یادداشت مؤلف ).
کشورزیانلغتنامه دهخداکشورزیان . [ ک ِش ْ وَ ] (اِ مرکب ) بزرگان باشد. مردمان اصیل و نجیب . (ناظم الاطباء). || کشاورزان . زارعان . (یادداشت مؤلف ) : بکشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان .اسدی .