کشککلغتنامه دهخداکشکک . [ ک َ ک َ ] (اِ) جو و گندم نیم پخته . (ازناظم الاطباء). || آش حلیم را نامند. کشکبا. هریسه . طعامی که از بقول و حبوب ترتیب دهند با گوشت یا بی گوشت . هریسه . (یادداشت مؤلف ) : دست در دامن کشکک زن و اندیشه مکن که نیابی به از آن لقمه دگر در
کشککلغتنامه دهخداکشکک . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری تربت حیدریه با 522تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . در تابستان از جعفرآباد می توان اتومب
کشککلغتنامه دهخداکشکک . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 18هزارگزی شمال خاوری تربت جام . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کشککلغتنامه دهخداکشکک . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد واقع در 18هزارگزی باختر طیبات و 8هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی تربت جام به طیبات با 274</
کشککلغتنامه دهخداکشکک . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 4هزارگزی شمال باختری کجور با 455تن سکنه . آب آن از چشمه و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
کسککلغتنامه دهخداکسکک . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . کوهستانی است و297تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دنبه کشککلغتنامه دهخدادنبه کشکک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) دنبه که در آش پزند، و کاف سوم برای نسبت است . (آنندراج ) (غیاث ) : دنبه کشکک را برآن صورت که من میخواهمش چون به چنگ افتد اگر دندان نباشد گو مباش .<p class=
دنبه کشککلغتنامه دهخدادنبه کشکک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) دنبه که در آش پزند، و کاف سوم برای نسبت است . (آنندراج ) (غیاث ) : دنبه کشکک را برآن صورت که من میخواهمش چون به چنگ افتد اگر دندان نباشد گو مباش .<p class=
دنبه کشککلغتنامه دهخدادنبه کشکک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) دنبه که در آش پزند، و کاف سوم برای نسبت است . (آنندراج ) (غیاث ) : دنبه کشکک را برآن صورت که من میخواهمش چون به چنگ افتد اگر دندان نباشد گو مباش .<p class=