کغلغتنامه دهخداکغ. [ ک ِ ] (اِ) ریم چشم بود یعنی آبی سفید که بر کنار چشم خشک شود و آن را به تازی رمص خوانند. کیغ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کیغ شود.
کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
کیک لیوانیmug cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیکی که در درون لیوانی بزرگ و با استفاده از تندپز در مدتی کوتاه پخته میشود
کغالهلغتنامه دهخداکغاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) تفاله و بزوری که روغن آنها را گرفته باشند. (ناظم الاطباء).
مغکبلغتنامه دهخدامغکب . [م ُ ک ُ ] (اِ) در منطق رمز است از «موجبه ٔ صغری و کلیت کبری ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مغکب اول خین کب ثانی و مغکاین سوم در چهارم مین کغ یا خین کاین شرط دان .رجوع به حاشیه ٔ ملا عبداﷲ شود.
چهارشکللغتنامه دهخداچهارشکل . [ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) چهار صورت . || در اصطلاح منطق اشکال چهارگانه یا اشکال اربعه ٔ منطق . آن عبارت است از: شکل اول : حد وسط در صغری محمول و در کبری موضوع است و شرط انتاج آن «مغکب » یعن
کغالهلغتنامه دهخداکغاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) تفاله و بزوری که روغن آنها را گرفته باشند. (ناظم الاطباء).