کفیللغتنامه دهخداکفیل . [ ک َ ] (ع ص ، اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند.مثیل . (از اقرب الموارد). || پذیرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). ضامن . (از اقرب الموارد). ضامن و پذیرفتار. (ناظم الاطباء). پایندان . زعیم . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (دهار) (مهذب الاسماء). پذیرفتار. (زمخش
کفیلدیکشنری فارسی به انگلیسیacting, bail , bailsman, bondsman, caretaker, guardian, surety, warrantor
کفچللغتنامه دهخداکفچل . [ ک َ چ َ ] (اِ) کفل و سرین اسب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
کفللغتنامه دهخداکفل . [ ک َ] (ع مص ) پذیرفتار دادن .(منتهی الارب ). ضامن شدن . (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پذیرفتار دادن و ضامن دادن . (ناظم الاطباء): یقال ، کفلت عنه بالمال لغریمه ؛ یعنی پذیرفتار مال وی شدم در پیش غریم وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کفللغتنامه دهخداکفل . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) سرین و پس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (از اقرب الموارد). کپل . سرین . سرون . شنج . ردف و امروز گوشت برآمده بالای سرین را گویند. (یادداشت مؤلف ) : مرکب دین که زاده ٔ عرب است داغ یونانش بر کفل منهید <p clas
کفللغتنامه دهخداکفل . [ ک ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نصیب . (دهار) (شرح قاموس ). حصه ٔ چیزی . (غیاث ). حظ و نصیب . (از اقرب الموارد) : من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها. (قرآن <span class="hl" dir
تکفیللغتنامه دهخداتکفیل . [ ت َ ] (ع مص ) پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پذیرفتاری کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود.