میخکش میلهایclaw barواژههای مصوب فرهنگستاناهرم دستهبلند فولادی با شکافی در انتها برای بیرون کشیدن میخ پابند از ریلبند
کلااولغتنامه دهخداکلااو. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) وزق و غوک . (برهان ) (آنندراج ). وزغ و غوک . (ناظم الاطباء).
کلاولغتنامه دهخداکلاو. [ ک َ ] (اِ) وزق و غوک را گویند.(برهان ). کلاور، کلاوو، و کلاوه بمعنی وزغ و غوک است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). اسم فارسی ضفدع است که آن را کلا، کلاود، کلاوه نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).غوک و وزغ . (ناظم الاطباء). کلااو. کلاوه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به
قلاچولغتنامه دهخداقلاچو. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) آبخوره ٔ چرمین که درویشان در آن خورند. (آنندراج ). کاسه ٔ چرمین دراویش . (ناظم الاطباء). || نهری که ستوران در موسم سرما از آن آب خورند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرابه ای که گرد ساخته شده باشد. کُپ . کپ شراب . ظرف بزرگ شراب که از شیشه ٔ آبگینه به ش