کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قلعه یا دهی کوچک که بربلندی ساخته باشند. (برهان ) (غیاث ). دیهای کوچک . (صحاح الفرس ). هر شهر و حصار که بربالای کوه و پشته ٔ بلند ساخته باشند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : کردش اندر خبک د
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین از استان تهران . محلی جلگه و معتدل است . 335 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، صیفی ، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه شهرستان بجنورد. محلی کوهستانی و سردسیر است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ بخش فدیشه شهرستان نیشابور. محلی جلگه و معتدل است ، سکنه آن 227 تن ، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
کلاتهلغتنامه دهخداکلاته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ )دهی است از کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. محلی کوهستانی و سردسیر است . آب آن از رودخانه ٔ گیزه ، محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کلوتهلغتنامه دهخداکلوته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) کلاهی را گویند گوشه دار و پر پنبه که بیشتر بجهت طفلان دوزند و گوشه های آن را در زیر چانه ٔ ایشان بندند. (برهان ). کلاهی که پنبه دار باشد و گوش اطفال را بپوشد و بعضی درویشان نیز بر سر گیرند. (آنندراج ). کلوته . ک
قلاتهلغتنامه دهخداقلاته . [ ق َت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند واقع در 40 هزارگزی شمال باختری نهاوند و یک هزارگزی شمال راه مالرو آران به کنگاور کهنه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="lt
قلیاثةلغتنامه دهخداقلیاثة. [ ] (اِخ ) یکی از شهرهای مشهور یمن است . رجوع به نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ اروپا ص 263 شود.
کلوتهفرهنگ فارسی عمیدکلاهی که لای آن آستر و رویۀ آن پنبه دوخته باشند و روی گوشها را بپوشاند؛ کلاه گوشی.
کلوتهفرهنگ فارسی معین(کُ تَ یا تِ) (اِ.) = گلوته : 1 - کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویة آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوش های آن را در زیر چانه بندند. 2 - روپاکی مانند دام که دخترگان بر سر گذارند؛ شبکه .
دشتی کلاتهلغتنامه دهخدادشتی کلاته . [ دَ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 810 تن . آب آن ازچشمه و قنات . محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنجد، صیفی و توتون سیگار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3</spa
چهارده کلاتهلغتنامه دهخداچهارده کلاته . [ چ َ دَه ْ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهات هزارجریب واقع در کوهستانهای جنوب شرقی مازندران . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو حاشیه ٔ ص 84).
چارده کلاتهلغتنامه دهخداچارده کلاته . [دِ هَِ ک َ ت َ ] (اِخ ) یکی از بلوکات هزارجریب است در جلگه واقع شده و رودخانه ای از مشرق بمغرب در آن جاری است . کوههای اطراف این جلگه از هر قبیل چرنده و طیور و وحوش دارد حتی حیوانات شکاری و سباع از قبیل پلنگ و گرگ و غیره در آنجا یافت میشود. چارده کلاته عبارت اس
گوه کلاتهلغتنامه دهخداگوه کلاته . [ گ َوَ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. واقع در 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ به قوچان . جلگه ای و هوای آن معتدل و سکنه ٔآن 97</
کلاته آقاخانلغتنامه دهخداکلاته آقاخان . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی جرکلان بخش مانه شهرستان بجنورد. از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فوخانلغتنامه دهخدافوخان . (اِخ ) محلی کنار راه زاهدان به قاین میان کلاته ٔ بیرنج و کلاته ٔ آقادر. (یادداشت مؤلف ).
افضل آبادلغتنامه دهخداافضل آباد. [اَ ض َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القوراست بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو. کلاته ٔ محمدبیک ، کلاته ٔ پائین و کلاته ٔ میرزاعلی چشمه سرائی جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته آقاخانلغتنامه دهخداکلاته آقاخان . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی جرکلان بخش مانه شهرستان بجنورد. از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته آخوندلغتنامه دهخداکلاته آخوند. [ ک َ ت ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی در دامنه ومعتدل است و 160 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، بنشن و شغل مردم زراعت ، مالداری و قالیچه باقی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر
کلاته آقازادهلغتنامه دهخداکلاته آقازاده . [ ک َ ت ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد سبزوار. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته آقامحمدلغتنامه دهخداکلاته آقامحمد. [ ک َ ت َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته آخوند لعلیلغتنامه دهخداکلاته آخوند لعلی . [ ک َ ت ِ خ ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. محلی در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دشتی کلاتهلغتنامه دهخدادشتی کلاته . [ دَ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 810 تن . آب آن ازچشمه و قنات . محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنجد، صیفی و توتون سیگار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3</spa
چهارده کلاتهلغتنامه دهخداچهارده کلاته . [ چ َ دَه ْ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهات هزارجریب واقع در کوهستانهای جنوب شرقی مازندران . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو حاشیه ٔ ص 84).
دارکلاتهلغتنامه دهخدادارکلاته . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان بخش رامیان شهرستان گرگان که در 27هزارگزی باختر رامیان واقع و محلی است دشت ، معتدل و دارای 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات تأمین میش
حیدرکلاتهلغتنامه دهخداحیدرکلاته . [ ح َ دَ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان . ناحیه ای است کوهستانی ولی معتدل . دارای 120 تن سکنه است . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ ابریشمی و کرباس ، چادر شب و شال
خارکلاتهلغتنامه دهخداخارکلاته . [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان متصل به علی آباد. محلی است واقع در دامنه ٔ کوه دارای هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی دارای 1100 تن سکنه و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است . آب آنجا از رودخانه ٔزر