کلجانلغتنامه دهخداکلجان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) مزبله را گویند و آن جایی باشد که خاکروبه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). مزبله . (جهانگیری ). مزبله ومحل خاکروبه و پلیدیها. (ناظم الاطباء). کلچان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج و کلچ و کلچان شود.
کلیجان رستاقلغتنامه دهخداکلیجان رستاق . [ ک َ رُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است . قراء این دهستان در طول و طرفین رودخانه ٔ معروف تجن واقع گردیده است . موقعیت طبیعی دهستان کوهستانی جنگلی و هوای آن معتدل مرطوب است . محصول عمده ٔ دهستان برنج است که در کنار رودخانه ٔ تجن و غلات دیمی
کالجانلغتنامه دهخداکالجان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 20هزارگزی شمال باختری ورزقان و 15هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر.کوهستانی و معتدل است . 161 تن
کلوزانلغتنامه دهخداکلوزان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاهرود است که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 284 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قلجینلغتنامه دهخداقلجین . [ ق َ ] (اِ) قالجون . قلچین . قلشین . جوراب بلند ابریشمی . ج ، قلاجین ، قلاشین . (دزی ج 2 ص 392).
مزبلهلغتنامه دهخدامزبله . [م َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان . (دهار). جای سرگین . زبیل دان . زباله دان . جای کثاف