کلم برگفرهنگ فارسی عمیدنوعی کلم با برگهای پهن و پیچیدهبههم که بهصورت خام و پخته مصرف میشود؛ کلمپیچ.
برشلغتنامه دهخدابرش . [ ب ُ ] (روسی ، اِ) قسمی آبگوشت که از کلم برگ و گوشت گاو و ترب و گوجه فرنگی کنند. (یادداشت مؤلف ). || نوعی سوپ . سوپ روسان . سوپ روسی .
کلمفرهنگ فارسی معین(کَ لَ) (اِ.) یکی از سبزی ها که به مصرف غذایی می رسد و بر چند نوع است : کلم برگ ، کلم سنگ یا قمری ، کلم پیچ که حاوی مقدار زیادی ویتامین ث می باشد.
بقولاتلغتنامه دهخدابقولات . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُقول . (ناظم الاطباء). دانه های گیاه چون نخود و لوبیا و ماش و عدس و باقلا و جز آنها، مرادف حبوبات . || جج ِ بَقْل ْ. تره بار. کلم پیچ . کلم برگ . شلغم . چغندر. (یادداشت مؤلف ).
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره . بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه ٔ زهدفروشان ماند. (برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و به رومی اغاریسا گویند و کر
دلمهلغتنامه دهخدادلمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) از کلمه ٔ ترکی دُلمَق به معنی پر شدن ، و یا از دولدرمق ، به معنی پرکردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع طعام از برگ رز یا کلم برگ و یا بادنجان و خیار و فلفل سبز (بی بو) و جز آن که از گوشت قیمه کرده آنها را
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره . بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه ٔ زهدفروشان ماند. (برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و به رومی اغاریسا گویند و کر
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ] (ع مص ) خسته کردن و مکلوم نعت است از آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خسته کردن . (ترجمان القرآن ص 82) مجروح کردن و مکلوم و کلیم آنکه مجروح شده باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) خستگی . ج ، کُلوم ، کِلام . (منتهی الارب ) (آنندر
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسن آباد است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 141 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلِمَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : کلم سخنان خداست در نبوت محمد (ص ) در کتاب تورات ... (کشف الاسرار ج 2 ص 523، از فرهنگ فارسی معین .
کلملغتنامه دهخداکلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره . بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه ٔ زهدفروشان ماند. (برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و به رومی اغاریسا گویند و کر
حسن متکلملغتنامه دهخداحسن متکلم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) شاعر نیشابوری و شاگرد ملا ظفر هروی است . رساله یی در صنایع بدیعی بنام ملک غیاث الدین کرت ساخته . و «شاهد صادق » مرگ او را در 771 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 9
جوامعالکلملغتنامه دهخداجوامعالکلم . [ ج َ م ِ عُل ْ ک َ ل ِ ] (اِخ ) قرآن . (منتهی الارب ). || (ع اِ مرکب ) احادیثی چند که هر یک از آنها با وجود اختصار الفاظ و عبارت ، مطالب کثیر را مشتمل است . (غیاث اللغات ).
شلم کلملغتنامه دهخداشلم کلم . [ ش َ ل َ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اِتباع ) گوشت سپید بسیار لطیف و جنبان و بر هم افتاده بر تن زن و غیره . (یادداشت مؤلف ).
شیرین تکلملغتنامه دهخداشیرین تکلم . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ص مرکب ) آنکه با حلاوت سخن می گوید. (ناظم الاطباء). شیرین سخن : نه از خط شیر شد پشت لب آن شیرین تکلم راکه از دل بستگیها حرف گرد آن دهن گردد. صائب تبریزی (ازآنندراج ).رجوع به شیرین س