کلیددارلغتنامه دهخداکلیددار. [ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کارخانجات به تحویل او باشد. (آنندراج ). آنکه کلید اطاق و دکان و جز آن بدو سپرده است . (ناظم الاطباء). کسی که کلید ساختمانی (سرای ، بقعه ٔ متبرک ) و مؤسسه ای در دست اوست . دربان . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از مناصب مزارهای مقدس . (یادداشت به خط
کلیددارفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ یو - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که کلید ساختمانی (سرای ، بقعة متبرک ) و مؤسسه ای در دست اوست ، دربان . 2 - آن چه که دارای کلید باشد.
قوطی کلیددارkey-opening can, Packer's canواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قوطی کنسرو که با استفاده از کلید مخصوصی که بر روی آن است باز میشود
دهنه سنگ کلیددرلغتنامه دهخدادهنه سنگ کلیددر. [ دَ هََ ن ِس َ ک ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طاغن کوه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی شمال فدیشه با 339 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9<
کلیدداریلغتنامه دهخداکلیدداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کلیددار. (فرهنگ فارسی معین ):و کلیدداری ضریح مبارک نیز به او تعلق داشت . (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیددار شود.
یخدونگویش بختیارییخدان (صندوق چوبى پایهدار با پوششى از مخمل و حلبى، قفل و کلیددار، که معمولاً در آن لباس مىگذارند).
خازن دوزخلغتنامه دهخداخازن دوزخ . [ زِ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مالک دوزخ . کلیددار دوزخ . خزینه دار دوزخ .
کلیدداریلغتنامه دهخداکلیدداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کلیددار. (فرهنگ فارسی معین ):و کلیدداری ضریح مبارک نیز به او تعلق داشت . (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیددار شود.
قوطی کلیددارkey-opening can, Packer's canواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قوطی کنسرو که با استفاده از کلید مخصوصی که بر روی آن است باز میشود