کوچک شدنلغتنامه دهخداکوچک شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خرد شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || اندک گشتن . || موردتوهین قرار گرفتن . خفیف شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
غاغالهلغتنامه دهخداغاغاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) پوست آش نشده و خشکیده .- مثل غاغاله خشکه ؛ سخت نزار و لاغر و کم حجم و بی رطوبت . که هیچ گوشت براستخوان ندارد یا سخت نزار که تنها استخوان برجای است . که جویده نمیشود. که جویدن آن سخت است
تنکفرهنگ فارسی عمید۱. پهن.۲. نازک: ◻︎ خدابین شو که پیش اهل بینش / تنک باشد حجاب آفرینش (نظامی۲: ۳۱۷).۳. کمحجم.⟨ تنک کردن: (مصدر متعدی)۱. پهن کردن.۲. گسترانیدن فرش بر روی زمین