کمانهلغتنامه دهخداکمانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به معنی کمان باشد که به عربی قوس خوانند. (برهان ). کمان .قوس . (فرهنگ فارسی معین ). || چوب کجی را نیز گویند که دوالی بر آن بندند و با آن برماه و مثقب را بگردانند تا چیزها را سوراخ کند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین
کمانهفرهنگ فارسی عمید۱. کمانمانند؛ مانند کمان؛ آنچه شبیه کمان باشد.۲. (موسیقی) آرشه.۳. پرما.۴. چوب باریکی که دوالی به آن ببندند و با آن پرما را بگردانند.
کمانهفرهنگ فارسی معین(کَ نِ) (اِ.) 1 - هر چیز کمان مانند، قوس . 2 - آرشه ، وسیله ای که با آن کمانچه و مانند آن را می نوازند، مضراب ، زخمه . 3 - مقنی .
کمانچهلغتنامه دهخداکمانچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مصغر کمان یعنی کمان کوچک . (ناظم الاطباء). کمان خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کمانی که زنان بدان پنبه زنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمانی که بدان
قمونیةلغتنامه دهخداقمونیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه و بعضی گویند شهری است معروف به سوس المغرب . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
کمانچهفرهنگ فارسی عمید۱. کمان کوچک: ◻︎ ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچهٴ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ: ۱۰۰۸).۲. (موسیقی) ساز زهی آرشهای با کاسهای بهصورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً بهصورت عمودی بر روی زمین یا پای نوازندۀ قرار میگیرد.
کمانه بالالغتنامه دهخداکمانه بالا. [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کمانه کردنلغتنامه دهخداکمانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن گلوله پس از خوردن به نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برخوردن تیر و گلوله و چیزهای سریعالسیر به مانع و بازگشت کردن یا تغییر مسیر دادن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
سازهای کمانهایbowed instrumentsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از سازهای زهی که زههای آنها با استفاده از کمانه به صدا درمیآید متـ . مجرورات
اجرای چوبکمانهایcol legno (it.)واژههای مصوب فرهنگستانشیوهای برای نواختن سازهای زهیِ کمانهای که در آن به جای زه کمانه از چوب کمانه استفاده میشود متـ . چوبکمانهای
کمانه بالالغتنامه دهخداکمانه بالا. [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کمانه کردنلغتنامه دهخداکمانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن گلوله پس از خوردن به نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برخوردن تیر و گلوله و چیزهای سریعالسیر به مانع و بازگشت کردن یا تغییر مسیر دادن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
اجرای باکمانهcoll'arco (it.), arco, c.a.واژههای مصوب فرهنگستاندستوری برای برگشت به کمانهکشی، پس از گذری که به شکل زخمهای یا هر شیوۀ دیگری غیر از کمانهکشی اجرا میشود متـ . باکمانه