کماههلغتنامه دهخداکماهه . [ک ُ هََ / هَِ ] (اِ) تعویذ و بازوبند را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تعویذ. (فرهنگ رشیدی ). تعویذ و هر آنچه بر بازو جهت دفع چشم زخم بندند. (ناظم الاطباء).
کماچهلغتنامه دهخداکماچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) کماجه . (ناظم الاطباء). کماجه . کماج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کماجه و کماج شود.
کماءةلغتنامه دهخداکماءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) ج ِ کم ء علی غیرالقیاس ، یا کماة اسم جمع است و یا برای واحد و جمع هر دو آید. (منتهی الارب ). ج کم ء. (ناظم الاطباء). || یک عدد سماروغ . (ناظم الاطباء). قارچ . طملان . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فاذا اشتدالحر قذفه [ قذف العنبر ] من قعره مثل
تعویذلغتنامه دهخداتعویذ. [ ت َع ْ ] (ع اِ) آنچه از عزائم و آیات قرآنی و جز آن نوشته جهت حصول مقصد و دفع بلاها با خود دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی آنچه از ادعیه یا اعداد اسمای الهی نوشته در گلو و بازو بندند بجهت پناه دادن از بلیات .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرز. (مهذب الا