کمپیرلغتنامه دهخداکمپیر. [ ک َ ] (ص ) پیر سالخورده و فرتوت را گویند. (برهان ). پیرزن فرتوت که گنده پیر نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پیر سالخورده و فرتوت عموماً و زن پیر خصوصاً و این لغت در اصل گنده پیر بوده که عرب آن را غنده فیر معرب کرده اند و در کمپیر میم و نون تبدیل شده و مخفف گردیده و در خرا
کمپیرفرهنگ فارسی عمیدپیر سالخورده؛ فرتوت؛ گندهپیر: ◻︎ بود کمپیری نودساله کلان / پرتشنجروی و رنگش زعفران (مولوی: ۸۹۶).
کمر بر کمرلغتنامه دهخداکمر بر کمر. [ ک َ م َ ب َ ک َ م َ ] (ق مرکب ) یعنی بلندی بر بلندی چه کمر به معنی بلندی هم آمده است . (برهان ) (غیاث ). بلندی بر بلندی . (ناظم الاطباء). کمرکوهی متصل به کمرکوهی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ) : کمر بر کمر کوه بر کوه راندگریوه گریوه جن
کمر در کمرلغتنامه دهخداکمر در کمر. [ ک َ م َ دَ ک َ م َ ] (ق مرکب ) کمر کوهی متصل به کمر کوهی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ) : کمر در کمر کوهی از خاره سنگ برآورد چون سبز مینا به رنگ . نظامی .و رجوع به کمر بر کمر شود. || متصل و باهم پیوسته . (
کمرلغتنامه دهخداکمر. [ ک ِ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما که در زمین رسیده و رطب شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غوره ٔ خرما که بر زمین افتاده و رسیده شده رطب گردد. (ناظم الاطباء).
فالغتنامه دهخدافا. (حرف اضافه ) کلمه ای بمعنی «با» باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مانند: فا او گفت ، فا او رفت ؛ یعنی با او گفت و با او رفت . (برهان ). || گاهی بمعنی «به » بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد». (برهان ). یا «فارسم » بجای «برسم » : سیمرغ
تتماجلغتنامه دهخداتتماج . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) قسمی از آش است در ترکی . (غیاث اللغات ). خوراک معروف ترکان . (کاشغری ج 1 ص 378، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آشی است که از سماق پزند. (انجمن آرا) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ). و به اص