کمینبیشminimaxواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ بازیها، ویژگی راهبردی که بالاترین میزان خطر پیشِروی دو بازیگر را به حداقل میرساند
بیشرأیریزیballot-box stuffing, ballot stuffingواژههای مصوب فرهنگستانتقلب در رأیگیری از راه پرکردن صندوق با آرای غیرواقعی متـ . پرکردن صندوق
کمپانی باشیلغتنامه دهخداکمپانی باشی . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) رئیس کمپانی . مدیر شرکت . (فرهنگ فارسی معین ) : دیشب آمده اند در خانه ٔ کمپانی باشی سر خودش و سر پسر و یک کنیزش را بریده اند. (امیر ارسلان ، از فرهنگ فارسی معین ).
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
جفتبازbase pairواژههای مصوب فرهنگستاندو باز آدنین و تیمیدین یا گوانین و سیتوزین در دِنا یا آدینین و یوراسیل در رِنای دورشتهای، که با پیوندهای هیدروژنی به هم متصلاند
کمین آوریدنلغتنامه دهخداکمین آوریدن . [ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کمین آوردن . کمین کردن . و رجوع به کمین آوردن و کمین کردن شود.
کمین آورلغتنامه دهخداکمین آور. [ ک َ وَ ] (نف مرکب ) کمین دار. آنکه کمین می سازد و در کمین می نشیند. (ناظم الاطباء). خداوند کمین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین و کمین آوردن شود.