کندذهنلغتنامه دهخداکندذهن . [ ک ُ ذِ ] (ص مرکب ) کودن و کم هوش . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). دیریاب . دیرفهم . کودن . که درس دیر آموزد. بلید. کورذهن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغفل . (منتهی الارب ). و رجوع به کندذهنی شود.
کندذهنیلغتنامه دهخداکندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .
کندیدنلغتنامه دهخداکندیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کندن . (آنندراج ). کندن و کندن فرمودن . (ناظم الاطباء). کندن فرمودن . به کندن واداشتن . (فرهنگ فارسی معین ): عبط، اعتباط؛ کندیدن جای ناکنده را. (منتهی الارب ). || بیرون آوردن . خارج کردن . درآوردن . (ازفهرست ولف ). کندن . (فرهنگ فارسی معین ) <span cl
کندذهنیلغتنامه دهخداکندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .
کندذهنیلغتنامه دهخداکندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .