کهنیلغتنامه دهخداکهنی . [ ک ِ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی .(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). || خرس . (فرهنگ جهانگیری ). خرس را گویند، و آن جانوری است معروف . (برهان ) (آنندراج ).
کهنیلغتنامه دهخداکهنی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص ) دیرینگی . عتاقت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهن بودن . کهنه بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهن و کهنه شود.
کهنگیلغتنامه دهخداکهنگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) فرسودگی و پارگی . (ناظم الاطباء). رَثاثَت . بِلاء. بِلی ̍. عتاقت . حالت و چگونگی کهنه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه . (منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی . || قدمت . ضد نوی و تازگی . (نا
نوسخنیلغتنامه دهخدانوسخنی . [ ن َ / نُو س ُ خ َ / خ ُ ] (حامص مرکب ) نوسخن بودن . نادره گوئی . تازه گوئی . نوآوری . ابتکار و ابداع در سخنوری : با همه نادری و نوسخنی برنتابیم روی از آن کهنی .<
ساساریلغتنامه دهخداساساری . (اِخ ) شهری است در ایتالیا، در جزیره ٔ ساردنی ، نزدیک به ساحل شمالی آن و مرکز ایالت ساساری است و 51 هزار تن سکنه دارد. تجارت زیتون و شراب و توتون آن مهم است و قصر کهنی از سال 1330 م . و کلیسائی از قر
کهنه ٔ نوخیزترلغتنامه دهخداکهنه ٔ نوخیزتر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ی ِ ن َ / نُو ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان است که با کهنی ، نوترین حوادث از آن برخاسته می شود. (حاشیه ٔ مخزن الاسرار نظامی چ وحید ص 38)