کوریلغتنامه دهخداکوری . (اِخ ) پیر (1859-1906 م .). او و ماری کوری (1867-1934 م .) زن و شوی فیزیکدان فرانسوی و برندگان جایزه ٔ نوبل سال <span class="hl" dir=
کوریلغتنامه دهخداکوری . (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوریلغتنامه دهخداکوری . (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوریلغتنامه دهخداکوری . (اِخ ) ماری . همسر پیر کوری . دانشمند و فیزیکدان و برنده ٔ جایزه ٔ نوبل مربوط به فیزیک و شیمی و کاشف رادیوم و پلونیوم . وی در ورشو دیده به جهان گشود و مقدمات علوم را پیش پدر خودآموخت و به علت وارد شدن در سازمان انقلابی دانشجویان مصلحت چنان دید که ورشو را ترک کند. پس از
کوریلغتنامه دهخداکوری . (حامص ) نابینایی را گویند. (برهان ). نابینایی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نابینایی . فقدان حس باصره . (فرهنگ فارسی معین ). عمی . (ترجمان القرآن ). بطلان حاسه ٔ بصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز کوری یکی دیگری را ندیدهمی این بر آن ، آ
روکشکاری گرمmould cure retreading, hot cap, mould cure, hot retreading, remouldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن رویۀ خام را بر مَنجید سابخورده میکشند و سپس در قالب گرم میپزند
دمای کوریCurie temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که در آن کانی خاصیت فِرّومغناطیسی خود را از دست میدهد متـ . نقطۀ کوری Curie point
ثابت کوریCurie constantواژههای مصوب فرهنگستانثابتی (عددی) که حاصلِضرب پذیرفتاری مغناطیسی، با دمایی معین، در اختلاف آن با دمای کوری است
عمق کوریCurie depthواژههای مصوب فرهنگستانعمقی در زمین (30 تا 40 کیلومتر از سطح) که در آن افزایش دما موجب میشود مواد خاصیت مغناطیسی را از دست بدهند
مادة کوریCurie substanceواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که گشتاور دوقطبی مغناطیسی آن برابر با حاصلِضرب ثابت کوری در شدت مغناطیسی میدان مغناطیسی بیرونی، تقسیم بر دماست
کوریانلغتنامه دهخداکوریان . (اِخ ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 259 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوریانتسلغتنامه دهخداکوریانتس . [ ک ُ ت ِ ] (اِخ ) شهری در انگلستان که نزدیک پاراگوی واقع است و 56000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
کوریجانلغتنامه دهخداکوریجان . (اِخ ) دهی از دهستان حاجیلو که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 1900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوریجانلغتنامه دهخداکوریجان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان که در شهرستان رشت واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوری نمودنلغتنامه دهخداکوری نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تغطش . تغاطش . تعامی . (منتهی الارب ). خود را به نابینایی زدن . برخلاف حقیقت اظهار کوری کردن .
کوریان گورالغتنامه دهخداکوریان گورا. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوریانلغتنامه دهخداکوریان . (اِخ ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 259 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوریانتسلغتنامه دهخداکوریانتس . [ ک ُ ت ِ ] (اِخ ) شهری در انگلستان که نزدیک پاراگوی واقع است و 56000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
کوریجانلغتنامه دهخداکوریجان . (اِخ ) دهی از دهستان حاجیلو که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 1900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دل کوریلغتنامه دهخدادل کوری . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل کور بودن . سیاه دلی . بی بصیرتی . کوردلی : ز دل کوری به کار دل فرومانددر آن محنت چو خر در گل فروماند. نظامی .رجوع به دل کور شود.
حمیدالدین ماکوریلغتنامه دهخداحمیدالدین ماکوری . [ ح َ دُدْدی ن ِ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر علمای هندوستانست . در علم تصوف اثری موسوم به طوالع الشموس نگاشته و آثار دیگری نیز دارد. در 695 هجری درگذشته است . مدفن او در دهلی در مقبره ٔ قطب شاه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
چاه کوریلغتنامه دهخداچاه کوری . (اِخ ) دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 105 هزارگزی جنوب خاور کنگان ویک هزارگزی جنوب راه عمومی اشکنان به پسرودک واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 278 تن سکنه دارد.
روزکوریلغتنامه دهخداروزکوری . (حامص مرکب ) ضعف و نابینایی در روز. خفش . جهر : چو شمع اگر بفروزد عدوت را سر کارز روزکوری در کار سر کند همه تن . سوزنی .بزیبقی مقنع به احمقی کیال بروزکوری صباح و شبروی جناب . خاق
شب کوریلغتنامه دهخداشب کوری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شب کور. || نوعی بیماری و آن چنان است که بیمار در روشنایی روز به خوبی بیند و به کار خود مشغول باشد در صورتی که اول غروب آفتاب و هنگامی که هنوز بس تاریک نشده است و شخص سالم تواند خوب ببیند و بخواند و بنویسد، بیمار مبتلا دیگر اشیاء را