کوستنلغتنامه دهخداکوستن . [ت َ ] (مص ) بر وزن و معنی کوفتن است که آسیب و الم رسانیدن و زدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوفتن . (فرهنگ رشیدی ). کوفتن و زدن و برهم زدن . (ناظم الاطباء). در قدیم با واو مجهول ، یعنی کوَستَن از مانوی کوستن . کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || آزردن و جفا کردن . (ناظم ا
کویستنلغتنامه دهخداکویستن . [ ک ُ ت َ ] (مص ) به معنی کوفتن غله و غیر آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). زدن و کوفتن ، و کوفتن غله . (ناظم الاطباء). غله کوفتن ، و کویستیدن نیز آمده و در فرهنگ به معنی مطلق کوفتن گفته ، و کویسته غله ٔ کوفته . (فرهنگ رشیدی ). کوستن . کویستیدن . کوفتن غله و غیر آن . (فر
کاستنلغتنامه دهخداکاستن . [ ت َ ] (مص ) کاهیده شدن . (انجمن آرا). اکراء. (تاج المصادر بیهقی ).خسر. (تاج المصادر بیهقی ). خساره . خسران . (دهار). نقصان یافتن . کم شدن . تقلیل . مقابل فزودن و افزودن . کاهیدن . کاهانیدن . کاهش ، لازم و متعدی آید : کنون خوان و می باید آ
کویستنلغتنامه دهخداکویستن . [ ک ُ ت َ ] (مص ) به معنی کوفتن غله و غیر آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). زدن و کوفتن ، و کوفتن غله . (ناظم الاطباء). غله کوفتن ، و کویستیدن نیز آمده و در فرهنگ به معنی مطلق کوفتن گفته ، و کویسته غله ٔ کوفته . (فرهنگ رشیدی ). کوستن . کویستیدن . کوفتن غله و غیر آن . (فر
گویستلغتنامه دهخداگویست . [ گ َ یا گ ُ ] (اِ) کوفتگی باشد که از ضرب چوب و سنگ و امثال آن به کسی رسیده باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). || کوفته شد و کوفته گردید. (برهان قاطع). مؤلف انجمن آرا در معنی این کلمه نویسد: به خاطرمیرسد که صاحبان فرهنگ در نگارش این لغت تصحیف خو