کوسنلغتنامه دهخداکوسن . [ س َ ] (اِ) (در بم ) قسمی گیاه طبی که شکم راند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قوسینلغتنامه دهخداقوسین . [ق َ س َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قوس در حالت نصبی و جری . (منتهی الارب ) : ثم دنا فتدلی . فکان قاب قوسین اءَو اءَدنی ؛ یعنی دو کمان عربی یا بقدر دو گز. (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ).
قَوْسَيْنِفرهنگ واژگان قرآندو کمان - دو ذراع (ذراع:دست آدمي از نوک انگشتان تا آرنج است که در قديم آن را مقياس طول ميگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است )
قاب قوسینلغتنامه دهخداقاب قوسین . [ ب ِ ق َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقدار دو کمان . (غیاث اللغه ) (آنندراج ). بقدر دو کمان و بعضی گفته اند قاب مابین مقبض و سیة است و هر کمانی را دو قاب است . مأخوذ از آیه ٔ قرآن کریم : فکان قاب قوسین او ادنی . (قرآن 9/53).
کوسنبللغتنامه دهخداکوسنبل . [ سُم ْ ب ُ ] (اِ) لغت تنکابن و دیلم است و ابن تلمیذ گفته به لغت طبرستان دیوار و به لغت مازندران و دامغان کوزن گیاه نامند و در تذکره ٔ بغدادی باسم «کومرثل » نوشته و گفته نوعی از تفاح است ماهیت آن نباتی است برگ آن شبیه به برگ نارنج و ساق آن زیاده بر دو ذرع و تخم آن سی
مسنددیکشنری عربی به فارسیمتکا , نازبالش , کوسن , مخده , زيرسازي , وسيله اي که شبيه تشک باشد , با کوسن وبالش نرم مزين کردن , لا يه گذاشتن , چنبره
کوسنبللغتنامه دهخداکوسنبل . [ سُم ْ ب ُ ] (اِ) لغت تنکابن و دیلم است و ابن تلمیذ گفته به لغت طبرستان دیوار و به لغت مازندران و دامغان کوزن گیاه نامند و در تذکره ٔ بغدادی باسم «کومرثل » نوشته و گفته نوعی از تفاح است ماهیت آن نباتی است برگ آن شبیه به برگ نارنج و ساق آن زیاده بر دو ذرع و تخم آن سی